سلام/ کلمه ی محمدرضا مرا یاد خوبی ها و دوست داشتنی ها می اندازد. به یاد مسجد و هیئت و دعا و توسل، به یاد جدی ترین و جذاب ترین گفتگوهای ابتدای جوانی، شاید برای دو جوان ۱۷-۱۶ ساله زود بود آن مباحثات فکری و اعتقادی با چاشنی نقد؛ گپ و گفت های دینی که به علاقه تو آن روزها از هرجایی که شروع میشد سر از فلسفه یا با تخفیف سر از کلام درمی آورد.
یاد همه ی آن روزهای خوش به خیر
از لطف و عنایت شما و تشویق تشکر می کنم. گمان نمی کردم در این ایامی که سخت مشغول تحصیل فلسفه غرب در مقطع دکتری هستی در کنار مشغله های حوزوی فرصتی برای شنیدن منبرهای حقیر را داشته باشی. مستدام باشید و برقرار. التماس دعا
سلام/ معلوم است ناراحتید و عصبانی اما نمی دانم چه چیز شما را تا این حد عصبانی کرده.
بهتر است به جای واکنش های هیجانی دقیق و روشن عامل خشم و دلخوری تان را شناسایی کنید و با آرامش و انصاف آن را تحلیل کنید و نسبتِ خودت را با آن فرد یا آن پدیده بسنج.
چرا باید غیر از تو و غیر از خدا، یک عامل دیگر، بتواند رابطه ی تو و خدا را خراب کند؟! مهم نیست عامل چیست یا کیست؛ مهم نیست کوچک باشد یا بزرگ؛ حتی اگر بسیار خشن، یا بسیار سیاه و پلید باشد (مثلا اگر کفر و شرک و ظلم تمام جهان را بگیرد) نباید رابطه تو با خدای مهربانت دستخوش تغییر شود!
گویی دیواری کوتاه تر از دیوار خدا پیدا نکردید. مثل بعضی از بنده های خدا نباش که وقتی از دست دیگران ناراحت می شوند برای خدا ناز می کنند و با او قهر می کنند، این ادب بندگی نیست!
با خدا رفیق بمان و عشق و علاقه ات را به او روز افزون کن.
به همان سوره حمد پناه ببر که شفاست. هرچند قرآن همه اش شفاست؛ شفاءٌ لما فی الصدور