بازدید
آغاز سال نو و روزهاي شادي كه در آن بسياري از جوانان به خانه بخت ميروند، بهانهاي بود براي اين كه در اين شماره «زندگي ايدهآل» سراغ سوژه داغي چون «ازدواج» برويم. اين درحالي بود كه در سريالهاي طنز نوروزي هم ازدواج، از روايتهاي قصه بود. بهخصوص سريال «زن بابا» كه تم اصلياش ازدواج مجدد بود. با پخش اين سريال و تبديلشدن ازدواج «عزيزآقا» به يكي از موضوعات روز، بد نديديم در كنار ديگر مطالبي كه درباره ازدواج تهيه ميكنيم، نگاهي هم داشته باشيم به تاثيرات چنين سريالهايي در جامعه و آنچه به نام ازدواج و در اينجا ازدواج مجدد به تماشاگران خود عرضه ميكنند. انتخاب ما براي بررسي چنين پديدهاي، كارشناسان و متخصصان برجسته كشور بودند. آشنايي و همراهي هميشگي روحاني نامآشنا و دوستداشتني «حجتالاسلام شهاب مرادي» دليلي شد تا از ايشان براي اينكار كمك بگيريم. حاج آقا مرادي پيشقدم شد و مركز مشاوره زندگي بهتر ميزبان. حاضران در اين گفتوگو «حجتالاسلام مرادي»، «محمدرضا حسينيان»، جناب آقاي «عليرضا مهدوي» و «دكتر بهمن بهمني بودند.» آقايان مهدوي و بهمنيكه از مشاوران موفق و پرطرفدار مركز مشاوره زندگي بهتر هستند، آغازگر بحث شدند و شهاب مرادي كه صبح فردا مسافر باكو بود پس از آن كه با حوصله بسيار آخرين مراجعهكننده را براي مشاوره ملاقات كرد به بقيه ملحق شد. مركز مشاوره زندگي بهتر بيشاز ۱۶ مشاور دارد و در كنار خدماتي كه به عموم شهروندان ارائه ميكند، دورههای رایگان آموزش مشاوره ازدواج براي دانشآموختگان و دانشجويان مقاطع فوقليسانس و بالاتر و همينطور طلاب را هم برگزار ميكند. حجتالاسلام مرادي نيز در اين مركز، با تمام مشاوران جلسات هفتگي دارد. عليرضا مهدوي با سابقه طولاني در مشاوره، مدرك فوقليسانس روانشناسيتربيتي دارد. دكتر بهمن بهمني ديگر همراه ما در اين جمع با داشتن مدرك دكتراي مشاوره، سالها است بهعنوان مدرس، مشاور و عضو هيئت علمي با دانشگاههايي چون علامه طباطبايي و علوم بهزيستي و توانبخشي همكاري ميكند. بايد بار ديگر سپاسگزار ميزبان اين برنامه حجتالاسلام شهاب مرادي باشيم كه با وجود خستگي پايان شب و مشغله فراوان، آرامش و شادابياش، حيرتانگيز بود و حتي در ميانههاي بحث با چاي سبزي كه خود تهيه كرد و برايمان آورد، مهمانان شبانه اين گفتوگو را غافلگير كرد./ سیامک رحمانی
ايدهآل: سریالهای عید امسال بهخصوص سریال زنبابا که به خاطر سوژه ازدواج مجدد بحث امروز ما است از نظر شما چقدر با واقعیت منطبق بود و چقدر به خاطر سناریو بزرگنمایی شده بود؟
دكتر بهمني: به نظر من این سریال بسیار اغراقآمیز و براي خانوادههاي ايراني مخرب بود. البته حتما نمونه این موارد هم در جامعه ما هست. اما انتخاب این سوژه درست مثل این است که شما بروید کلینیک چشمپزشکی و از روی بیمارانی که آنجا هستند اینطور نتیجه بگیرید که همه دارند نابینا میشوند!
ايدهآل: چیزی که در یک اثر هنری به نمایش در میآید الزاما نباید همان اتفاق روتینی باشد که در جامعه میافتد. ممکن است این استثنا باشد ولی همین اتفاق به خاطر خاصبودنش میتواند برای خیلیها جذاب باشد. دلایل مخرب بودن چنين سريالهايي چيست؟
آقای مهدوی: ببینید آثار مخرب اینگونه برنامهها خیلی گام به گام از محیط خانه و والدین آغاز میشود و به محیط مدرسهو حتی آموزگاران هم میرسد. تخریب آنجا رخ میدهد که در این سریالها بزرگان و موسپیدان مضحکه میشوند. موسپیدانی که زمانی در فرهنگ ما برایشان قداست خاصی قائل بودیم و هنوز هستیم. اما متاسفانه در اینگونه تصاویر این قداستهارنگ میبازد. آسیب این قضیه آنجا ظاهر میشود که دیگر هیچکس ولو اینکه کسوت و تجربهای هم داشته باشد نمیتواند در هیچ زمینهای حرف آخر را بزند. این مشکل بیشتر از همه در بحث ازدواج بروز پیدا میکند وقتی که این جایگاه ریشسفیدی تخریب شد نتیجه این میشود که دختر و پسر صرفا به این دلیل که از هم خوششان آمده بدون هیچ مشورتی و درنظر گرفتن جایگاه بزرگترها و احترام تجربهشان انتخابشان را انجام میدهند و ازدواج میکنند.
ايدهآل: و پیامد اصلی این انتخابهای بدون مشورت؟
دكتر بهمني: پیامد اصلی این ندانمکاریها هم وقتی بروز پیدا میکند که انتخابها سطحیتر میشود و اصالت عملکردها پایین میآید.
ايدهآل: شما قبول دارید که به هرحال به خاطر همه اتفاقاتی که رخ داده شرایطفرهنگی امروز ما نسبت بهگذشته تغییر کرده و در عمل هم این فاصلهها ایجاد شده؛ یعنی دیگر از آن احترامهای بیچون و چرای خانوادگی که جزوی از فرهنگ و سنت ما بودند خبری نیست؟
آقاي مهدوي: با گذشت زمان خیلی چیزها تغییر میکند در نادرست بودن آنها شکی نیست. بنابراین به صرف واقعیت داشتن نباید به تصویر در بیایند. از طرف دیگر اگر خود واقعیت هم اغراق نباشد بازهم نتیجهگیری آن اغراقآمیز است و بدتر اینکه باعث نتیجهگیریهای اغراقآمیز میشود.
ايدهآل: در مورد مخالفت بستگان با ازدواج مجدد، شما معتقدید به نمایش در آمدن سريالهايي از قبيل زنبابا چه تاثيري خواهد داشت؟!
دكتر بهمنی: ببینید همه بچهها دارند این سریال را نگاه میکنند. فکر کنید خانمي که میخواهد نسبت خودش را با پدیدههای رفتاری جامعه پیدا کند با دیدن این سریال چه برداشتی میکند؛ طبیعی است کهبرداشتش این است که ازدواج مجدد و بعد از مرگ همسر هوسبازی است آن هماز نوع مبتذلش و بهتر است که جلوی آن ایستاد. با این نتیجهگیری طبیعی است که با خودش فکر میکند وقتی در مورد مرد ۶۰ ساله سریال نتیجه این است منو همسرم که دیگر جای خودداريم! حرف من اینجاستکه چرا نباید در کنار این برنامه فیلمی هم باشد که در آن مرد یا زن بعد از مرگ همسرش ازدواج مجدد و باوقاری داشته باشد و در عوضدر آن بهمشکلاتی که خواه ناخواه در این بین ایجاد میشود بپردازد و برای آنها راهحل نشان بدهد. مثلا مشکلاتی مثل حسادت بچهها و... مسائل انسانی را بیان کند. به هرحال ۲ خانواده وقتی در کنار هم قرار میگیرند دردسرهایی دارند که کاملا طبیعی است. به این ترتیب من و شمای بینندهمتوجه میشویم که ازدواج مجدد چه خطراتی دارد و چه مزیتهایی. اما مقایسه کنید یک چنین مضمونی را با سریالی که تحت همین مفهوم، ریشسفیدی و بزرگی را دست انداخته و به تمسخر گرفته.
ايدهآل: به نظر شما این سریال چه مضمونی را ارائه داده و به جامعه چه چیزی اضافه کرده؟
آقاي مهدوی: به نظر من اگر بخواهیم مثال برای سریالهای مخرب بیاوریم فراوان داریم ولی متاسفانه مثال برای فیلمهایی که سازنده باشد اندک است. من شخصا فیلم مادر علی حاتمی را بسیار میپسندم. این فیلم جلوههای بسیار زیبایی از روابط خانوادگی و عشق مادر و فرزندی را به تصویر میکشید. در عین حال بسیار هم نمادین بود و در آن جایگاه مادر و نقش او به عنوان نقطه ثقل و بزرگ خانواده حفظ شد. مادر عامل ربط و ابراز عواطف شد. فرزندان با نگاهها و فرهنگهای مختلف دور هم جمع شدند و چیزی که به هم ربطشان داد مادر بود.
دكتر بهمنی: فیلم بیپولی هم که اوايل سال گذشته اکران شد به نظر من فیلم خوبی بود. به نوعی این فیلم سعی داشت در قالب طنز از ازدواجهایی که بر مبنای خواب و خیال پایهگذاری میشوند توهمزدایی کند. بیپولی داستان ظریف و لطیفی داشت و کارگردان داستان را در ۱۰ دقیقه آخر خیلی قشنگ جمع کرد. توهمهای نادرست از بین رفت ودختر با وجود اینکه پیش از این همسرش را خیلی آرمانی تصور میکرد وجود و هویت جدید همسرش را پذیرفت. پسر هم همانی شد که هست ولی ازمحل کار و تلاش و دسترنج خودش. این ۲ جوان با وهم به هم رسیدند و دچار مشکل شدند اما در پایان با واقعیت به هم پیوستند. فیلم لطیف و ظریفی بود که الگو و واقعیت زناشویی را مطرح کرد.
به توهم قبل از ازدواج اشاره کردید به نظر شما کسانی که برای بار دوم خیال ازدواج دارند چقدر از این توهم دور شدهاند؟
دكتر بهمنی: یک مطالعه در آمریکا نشان داده که ۸۵ درصد ازدواجهای مجدد، یعنی آنهایی که طلاق گرفتهاندو دوباره ازدواج کردهاند، باز هم در ازدواج دوم و روابط زناشویی همان مشکلاتی را پیدا میکنند که در ازدواج اولشان داشتند. مشکل اصلی هم از آنجا ناشی میشود که هر کدام از ما سهم بزرگی در ایجاد مشکلاتمان داریم ولی مدام از نقش دیگری مینالیم. اگر کسی به خودش ورود پیدا نکند و نداند که سهم خودش در مشکل قبلی چه بوده بازهم آن را تکرار میکند. در این صورت این تجربه نمیتواند تجربه مفید و سازگاردهندهای باشد چون رگه شخصیتی فرد و نوع نگاهشبه زندگی زناشویی درست مثل قبل است. یک چیزهایی تغییر کرده اما اصل واقعیتنه. در جامعه ما آمار ملی و ثبت شدهای در این رابطه نداریم ولی برداشتی که من از مراجعان خودم دارم همین قضیه را تایید میکند.
حجتالاسلام شهاب مرادی: بله و این مشکلات هم از آنجا ناشی میشود که فرد با همان دانش و با همان مهارتها دست به انتخاب دیگری میزند. یعنی اصلا به فکر این نیست که خودش را ترمیم کند. با همان شناخت و با همان هیجان و با همان مدیریت نادرست بر هیجاندوباره همان اشتباههای قبل را تکرار میکند. اصلا این فرهنگ عمومی ایران است. ما یک آمار ۴ میلیونی داریم از زنان بیوه در جامعه. وقتی علت را جویا میشوی با این سوال روبهرویی که چرا طلاق؟ اینها که خیلی خوب بودند! البته همیشه یکسری پاسخ یکسان از طرف دختران و پسران و خانوادههای آنها مطرح ميشود. دختران و خانوادههای آنها اغلب دلایلی به این ترتیب دارند: ۱. اعتياد ۲. خشونت ۳. بچهننه بودن ۴. محدود کردن اما جواب بیشتر آنها هماعتیاد است. پسرها و خانواده آنها هم اغلب پاسخ میدهند به دلیل مشکلات روحی و روانی دختر! اما کمتر میشنویم بگویند من طلاق گرفتم چون انتخاب همسر بلد نبودم. چون خانواده بلد نبودند از من حمايت کنند و بلد نبودند از من در انتخاب همسر پشتیبانی کنند. من طلاق گرفتم چوندر مرحله انتخاب همسر مشکل داشتم. یااینکه بگویند ما انتخابمان خوب بود اما آن عواملی که میتوانست ما را در کنار هم خوب نگهدارد نمیشناختیم یا مهارتهای لازمش را نداشتیم. خلاصه اینکه این جمله که: «من هم سهمی در طلاق داشتم» را بسیار کم میشنویم. کم میشنویم که طرف بگوید من آمدم سهم خودم را شناسایی و ضعفهایم را جبران کنم. من مراجعهکننده داشتم در همین «مركز مشاوره زندگي بهتر» كه خانمي برای سومین ازدواجش همزمان با ۳ نفر رابطه خواستگاری داشت. ۳ مورد را در کمال آشفتگی همزمان بررسی میکرد. مطمئنا این فرد با هر کدام هم که ازدواج میکرد به طلاق کشیده میشد. چون فرد سهم خودش را از اشتباه نمیشناسند.
ايدهآل: از کجا باید بدانیم کسی که تجربهای را پشت سر گذاشته، به شناخت رسیده و سهم خودش را دراشتباه گذشتهاشمیداند یا نه. اصلا چطور باید طرف مقابل را شناخت و فهميد که این خانم یا آن آقا از زندگی قبلیاش تجربههای لازم را کسب کرده و نقطهضعفهای احتمالی خودش را شناخته یا نه هنوز همان مشکلات را دارد؟
آقاي مهدوی: در مواردي این نکات كاملا حس میشود. یکی از آنها انتخاب كردن همسر بر اساس منطق است. خیلی از انتخابها واقعا احساسی و از روی توهم عشق است. هیچ نوع سنخیت، هویت و همراهی در آن نیست. فقط صرف اینکه از فلانی خوشم آمده انتخاب انجام میشود. حالا براساس چه منطقی مهم نیست. بحث دیگر بحث دلسوزیهای ابلهانه دیگران است بر اساس ناآگاهی و با این معیار کهما دلمان میخواهد این ۲ نفر به هم برسند. این ویژگی در مورد انتخاب اول به خود ما برمیگردد ولی در انتخاب دوم به اطرافیان. حالا اینکه چه باید کرد؛ اول اینکه ما واقعا بدانیم در ازدواجدنبال چه هستیم و چه ویژگیهایی برای ما مهم است آیا تحصیلات مهم است یا اختلاف سن. متاسفانه واقعا روی این موارد کار نمیشود و هیچ ملاک و مبنای درستی قبل از ازدواج و حتی بعد از ازدواج وجود ندارد. ۲ نفرفقط باهم هستند و زیر یک سقف زندگی میکنند. نتیجه هم این میشود که از هر ۴ ازدواج یک مورد به طلاق منجر میشود.
حجتالاسلام شهاب مرادی: به نظر من نبایدآمار طلاق را براساس آمار و درصد اشتباه انتخاب همسر و ازدواج بیان کنیم. بلکه باید بگوییم صد ازدواج داریم حالااز این صد ازدواج چند مورد منجر به طلاق میشوند و چند مورد منجر به آشفتگی و عدم تناسب و در مقابل چنددرصد موجب رضایت و تولید آرامش و تشکیل یک خانواده موفق، شاد و مولد آرامش میشوند. اما ما با تمام نقنقها و با تمام طنزهایی که در حقیقت خودشان نقض جامعه غیرمستقیم به این آمار دامن میزنیم. مثلا شما در یک جلسه ۴ هزار نفری هستید و به محض اینکه مجری میگوید هرکسی عکس مادر خانمش در جیبش باشد زنذليل است همه میزنند زیر خنده! وقتی که جامعه تا این حد روی این نسبتها حساس است، نشان میدهد که در خانوادههای ما آشفتگی وگسستگی یک موضوع کاملا جدی است. واژههایی مثل زن ذلیل در جامعهای ایجاد میشود که رابطه زن و شوهر تعریف درستی ندارد.
به نظر من، مشکل طلاق تنها مشکل انتخاب نادرست نیست. در همین فیلم مستقل از رفتارهای نادرست و رفتارهای منفی فرزندان و داماد و عروس این خانواده در مورد پدر خانواده، آیه صریح قرآن است که هر بیهمسری را ازدواج بدهید. یعنی این امر بر ما است که کمک کنیم تا کسانی که همسر ندارند ازدواج کنند. در هر سنی مرد یا زن هم فرقی نمیکند. ترجمه فارسی واژه ایام كه در اين آيه آمده بیوه است و در زبان عرب هم به مرد میگویند هم به زن. خلاصه اینکه دیگران باید ایجادکننده این هماهنگی باشند درست همان اتفاقی که در این سریال نیفتاد.
ايدهآل: چطور ميتوان معیارها و ملاکهاي ازدواج را آموزش داد؟
دکتر بهمنی: ببینید معیار ازدواج چه مکرر چه مجدد چه برای بار اول یکی است و آن این است که فرد به آرامش برسد. این هدف ازدواج است. علامه امینی حرف قشنگی میزنند؛ ایشان میگویند: «همه این شلوغبازیهاییکه میخواهی با فلان شخص و بهمان شخص ازدواج کنی درست اما اگر اینها برای رضای خدا نباشد مشکل دارد.» معنی این حرف هم این است: وقتی شمامیگویید برای رضای خدا یک دختر خوشگل میخواهم ممکن است یک دختر خوشگل پیدا کنید ولی با او ازدواج نکنید چون باقی ویژگیهايش رضای خدا را تامین نمیکند. حالا رضای خدا چیست؟ رضای خدا منافاتی با رضای ما ندارد. رضای خدا در این است که ما کسی را انتخاب کنیم که بتواند نیازهای ما را ارضا کند. خب یکی از نیازهای ما جاذبههای بصری است اما نیازهای دیگری هم هست. اما ما به نیازهای دیگری که تامین آرامش میکند توجه نمیکنیم. حالا چه چیزی آرامش ما را بههم میزند وقتی ما تنیده هستیم یعنی تعادل ما بههم خورده آن زمان در آرامش نیستیم. حالا سوال اینجاست که چه چیزی تعادل ما را بههم میزند؛ بهلحاظ زیستی وقتی یک چیزی کم یا زیاد میشود تعادل ما به هم میخورد. ارگانیسم زیستی ما هم دائم تلاش میکند این شرایط را به حالت اول برگرداند. به لحاظ روانی هم همینطور. اگر زمانی نیازهای روانی ما درست ارضا نشوند تعادل به هم خورده و نیاز تولید میشود حالا اگر تعادل را برقرار نکنیم ما تنیدهایم و ناراحت. آدم ناراحت درست فکر نمیکند، درست رفتار نمیکند و درست تصمیم نمیگیرد. شریک زندگی من باید بتواند این نیازها را تا حداکثر ممکن تامین کند البته در حد سهم خودش. نه بیش از آن.
آقای مهدوی: در بحث ملاکها من فکر میکنم ما به ملاک طرف مقابلمان خیلی توجه میکنیم. اینکه زیبا باشد تحصیلات عالیه داشته باشد. خانواده اصیل داشته باشد. آنقدر باکلاس باشد که بتوانم او را در جامعه ارائه بدهم و تعبیرهای خیلی زشتی مثل اینکه میتوانم این داماد را در میان جامعه در بیارم! اما نگاه نميكنيم كه خودمان چه هستيم و چه داريم براي ارائه دادن.
حجتالاسلام مرادی: مثل همان جلسات خواستگاری که درست مثل جلسات رزم گلادیاتورهاست.من درهمایشی سخنرانیای داشتم با عنوان همسر خوب برای زندگی بهتر. یکی از سوالهایی که من برای این همایش ۳-۴ روزه مطرح کردم یعنی هم از دخترها پرسیدم هم از پسران که به نسبت تعدادشان هم کم نبود این بود: «از نظر شما که مجرد هستید و خیال دارید ازدواج کنیدهمسر خوب چه صفاتی دارد؟» این سوال را جداگانه از گروههای دختران و پسران، هم به صورت شفاهی پرسیدم هم خواستم که پاسخشان را بنویسند. در تمام پاسخهایی که پسرها دادند صفات یک دختر را میگفتند و در تمام پاسخهایی که دخترها داده بودند صفات یک پسر. در صورت اینکه سوال حقیقی آنجاست که «من چه؟» «سهم من کجاست؟» یا اصلا من باید چه کنم. ما باید به فرزندانمان در دانشگاه و در مدرسه آموزش بدهیم که برای یک همسر خوب و موفق بودن باید چه صفاتی را در خودشان تقویت کنند و چه صفاتی را از خودشان دور کنند و این مهارتها را یاد بگیرند و تمرین کنند تا یک همسر خوب ویک آدم شایسته باشند.
آقاي مهدوی: بله مشکل اینجاست که توقعات ما خیلی بالاست و آمادگیمان خیلی کم است. سرمایه، آوردهها و داشتههایمان خیلی کم است. این در حالی است که خود موضوع «من چگونه باید باشم؟» یک موضوع خیلی مهم است. من همیشه فکر میکنم کسانی که میروند خواستگاری در یکی دو جلسه اول هنوز گنگ هستند. هنوز نمیدانند دنبال چه هستند. اما شوخی شوخی کار پیش میرود پای بزرگترها پیش کشیده میشود و مهریه و حرفهایی از این دست به میان میآید و بالاخره کار تمام میشود. در عوض وقتی به این نتیجه میرسند که سنخیت یا همسری به معنای واقعی بین این ۲تا جوان وجود ندارد که دیگر خیلی چیزها گذشته.
دکتر بهمنی: من يك زوج براي مشاوره داشتم كه مشكل داشتند. هر ۲ هم جوانان شايستهاي بودند. اما زن معتقد بود كه زن بايد ناز كند و مرد بايد نياز كند! همين بود كه با غرور برخورد ميكرد و مرد هم كنار كشيده بود. رابطه قطع. به آنها گفتم اگر ناز زن به اينجا بينجامد كه بخواهد مرد را به زانو درآورد كه خودش نياز است. طبيعي است كه زن نیازش را با ناز اعلام میکند و مرد نازش را با نیازگری. هر دوی اینها هم انسانی است. وجه قالب، تمناگری مرد است منتها این تمناگری مرد را ناز و اطوار زن فعال میکند. از طرف دیگر هم او ناز میکند چون متمنی است و توجه میخواهد تا تعادل عاطفی برقرار بشود و نیازهایش ارضا شود.
آقای مهدوی: به نظر من در ازدواج با ۲ مقوله مواجه هستیم، یکسری مبانی در ازدواج داریم و یکسری سلیقهها. به عقیده من، اگر در سلیقهها دختر و پسر با هم اختلاف داشتند مشکلی پیش نمیآید. اما اگر در مبانی مشکل داشتند اصلا این ازدواج نباید سر بگيرد. مشکل اینجاست که الان همه دنبال این هستند که با هم همسلیقه باشند ولو اینکه هممبنا نباشند. سوالهای کلیشهای که در خواستگاریها مطرحمیشود مثل اینکه چه رنگی را دوست داری یا چه غذایی دوستداری و... همگي سلیقه است. اینها نباید به انتخاب بینجامد. باید بحث دیانت، بحث اخلاق و پایههای اعتقادی، حجاب و مسائل اصلی زندگی مطرح باشد اما مابه جای اینکه به فکر مبانی مشترک باشیم، به فکر سلیقههای مشترک هستیم و این اشتباه است.
ايدهآل: کسیکه نمیداند مبناي ازدواج چیست و اصلا مبانی خودش رانمیشناسد، کجا باید برود، کجا باید با این مبانی آشنا شود؟
حجتالاسلام شهاب مرادی: سوال بسیار مهمی است و خیلی از افراد هم این دغدغه را دارند و متاسفانه به بیراهه میروند. یعنی سراغ گروه همسال خودشان میروند و گروه همسالان هم، نمیتوانند راهنمای خوبی برای برخورد با این موضوع باشند. آنچه مسلم است، این وظیفه نهاد روحانیت در هر جامعه و هر دینی است که بهعنوان گروه مرجع به این آموزشها بپردازد. نهاد روحانیت در جامعه ما وظیفه دارد به ترمیم مبانی هویتی و شناختی جامعه اقدام کند. امروز رسانههایی که در دست روحانیتند، زیادند. منابر، رسانهای هستند بسیار تاثیرگذار با قدمت بیشتر از هزار و ۴۰۰ سال. نمازهای جمعه و جلسات مختلفی که روحانیون در آن نقش دارند. ۲ ماه محرم و صفر، فاطمیه و ماه رمضان بهجای اینکه روحانی بیاید نقش دیگران را بازی کند، باید نقش خودش را ایفا کند. به کار ویژههای خودش توجه کند. از طرفی رسانهها باید مردم را عادت بدهند از روحانيون اول کارویژهشان را بخواهید. مثلا از من روحانی معمم، اول راجع به واجب و حرام بپرسند، راجع به اعتقادات بپرسند. آنچه از هر واجبی، واجبتر است، ارتباط درست ما با خداست؛ هم از حوزه شناخت، هم از حوزه رفتار. اینها وقتی تعمیم داده بشود، مبناست. افرادی که در این مبناها ضعیف هستند، میروند سراغ عرافانهای دستساز، سراغ کتابهای پرفروش. در کشورهای دیگر هم، همینطور است. اینکه افراد فکرکنند چون این کتاب پرفروش بوده، پس آن را بخوانیم، درست نیست. چه بسا کتابی مهجور است و باید همه آن را بخوانند! اینکه افراد فکر کنند که چون این کتاب، کتاب پرفروشی است، باید خوانده شود، این نگاه، نگاه زرد است. باید به افراد بگوییم وقتی در مورد هویتتان و مبانی اعتقادیتان دچار مشکل هستید، سراغ کارشناسش بروید. باید یکسری چیزها را اصلاح کنیم. این گامها اگر بهصورت منظم پیشبرود، مطمئن باشید بخش قابلتوجهی از مشکلات جامعه حل میشود. چیزی که همیشه سعی میکنم بگويم، این است که ناامید نشویم و ناامیدی را منتشر نکنیم. در هواپیما وقتی به هوای نامساعدی برخورد میکنید، نگاه مسافران کاملا به میمیک چهره مهماندارهاست تا ببینند در چهره آنها ترس هست یا نیست. شاید برخی بگویند به کسی مراجعه کردیم؛ اما نتوانسته جواب ما را بدهد. در خیلی از رشتهها این اتفاق میافتد. مثلا به طبیب مراجعه میکنند؛ اما مریض میمیرد؛ اما خود این درسی میشود برای دانشجویان که بهرهوری درمانی را بالا ببرند و کارکردشان بیشتر شود. اتفاقا بهمیزان مراجعه به روحانیت، کارکرد روحانیت در حوزههای مختلف تقویت میشود. در همین مقطع ۱۰۰ سالهای که میتوانید رصد کنید، میبینید به تناسب نیاز جامعه، وجه غالب حوزه علميه و محصولات آنهم تغییر کرده. وقتی جریان فکری از طرف شوروی به سمت ایران میآید، علامه طباطبایی و استاد مطهری تمام وقتشان را میگذارند که به این امور جواب بدهند و تشنهها را پاسخ بدهند. الان هم همينطور است؛ وقتی بیایند، پاسخ میگیرند. افراد میروند گرفتار مشکلاتی میشوند؛ اما مشكلات خود را به روحاني بیان نمیکنند، سراغ کاردان نمیروند. من تحقیق کردم تا بدانم چندنفر از دوستان ما، یک روحانی برای خودشان دارند؛ نه روحانی که فقط از او استخاره بگیرند یا برای او خواب تعریف کنند، بلكه روحانی که از او کارویژه روحانیتی بخواهند. اگر بررسی کنید، میبینید آنهایی که دارند، حجم مشکلاتشان بسیار کمتر است. حتی یک طلبه و یک معمم هم حتما به یک روحانی نیاز دارند. در جمع خودمان در این مرکز حدود۲۰ مشاور هستیم؛ اما طبیعی است که هر مرکز مشاوره باید یک مشاور بالاتر یعنی سوپرویژن داشته باشد. حتی با این وجود خود این سرپرست هم نیاز به یک مشاور دارد. اتفاقا همه باید به این راهنماها نياز داشته باشيم. تقویت حس نیاز برای مراجعه به متخصص باید در فرهنگ ما از سن پایین تا مرگ، آموزش ترویج و تقویت شود.
حجتالاسلام مرادي: باید از فرهنگ مشاوره و مراجعه به مشاور قبحزدایی کنیم. مثلا کاراکتر یا شخصیت اول مورد توجه مردم در فلان سریال یا برنامه، باید یک موضوعاتی را بازخوانی کند، ترویج و آموزش بدهد. مثلا در قالب همین سریالبه همنشینانش و دوستانش بگوید من در زندگی، یکسری سلیقه دارم و یکسری مبنا. میخواهم همسرم را براساس مبانیام انتخاب کنم و دوست دارم در کنار آن سلیقهام هم تامین بشود؛ اما در عین حال مبنا برای من مهمتر از سلیقه است... یعنیتمام حرفهایی که از زبان اساتيد شنیدیم، از زبان آن هنرپیشه بشنویم. همین حرفها را باید در یک دیالوگ ساده بزند. یک فیلم شایسته تقدیر مثل «آژانس شیشهای» که دیالوگهايش در زبانها میچرخد. به نظر من واقعا باید آقای حاتمیکیا را بهخاطر این فیلم تحسین کرد. باید در این فضا فیلمهایی بسازیم که روی تک تک دیالوگهايش کار شود تا وقتی طرف در موقعیت ازدواج قرار میگیرد، این دیالوگهای که از آن فیلم یاد گرفته برایش راهگشا باشد و راهبرد تعیین کند. مثلا این که: «به هوس نباید اعتماد کرد» و باید این را درسینما بشنویم، بارها و بارها. اتفاقا میتوانیم تعامل خوبی با اهل سیما داشته باشیم، چون افراد واقعیت زندگیشان را به روحانی و مشاور میگویند و جالب اینجاست که اغلب این فضا با فضای شیکی که در سینما میبینیم، متفاوت است.
حجتالاسلام شهاب مرادي: دستاندركاران سینمای عزیز ایران و تهیهکنندگان و کارگردانان محترم سریالها و فیلمها، نمیدانم چه تعمدی دارند که یک ایران تیره را نشان بدهند! اغلب فیلمها سیاهند. ایران در آن سیاه است و همه بدند! یعنی در یک خانواده آدم خوبی دیده نمیشود! اگر هم هست، کمی خلوضع است! در همین سریال، «فرخ» یک آدم است که به خوبی نزدیک است، تازه این آدم، آدمی است که سرقت میکند! بهعبارتی خوبی مساوی است با بلاهت! مساوی با سادگی منفی است و مساوی است با سفاهت. این درحالی است که جامعه ما هم نكات خوب خیلی زیاد دارد. باید جاهای خوبش را بشناسیم و معرفیکنیم. اصلا وظیفه تلویزیون این است که خوبیها را آنقدر نشان بدهد تا زندگی جریان پیدا کند و شکل بگیرد.
حجتالاسلام شهاب مرادي: صرف دیدن فلان دخترکه باعث عشق نمیشود! این مال داستانهاست که فلان شخص فلانی را يك نگاه دید و یک دل، نه صد دل عاشقش شد! در سریال «زن بابا» هم همینطور بود؛ طرف اصلا به اینکه من چه معیار و ملاکی دارم نپرداخت و فقط موضوع ازدواج بود. البته در زندگي هم ميتواند اين باشد؛ پیرمرد یا پیرزنی که میخواهد ازدواج کند، هیچ ملاکی برای ازدواج ندارد، چون نه درکودکی یاد گرفته، نه در جوانی و نه در سنين بعد از ازدواج. در صورتیکه انتظار ما این است که این موارد در جامعه آموزش داده شود. ببینید تلویزیون کارکرد ویژهای دارد، دنیا بخشی از آموزشهای فرهنگی و اجتماعیاش را در قالب فیلم ارائه میکند. طبیعی است که نمیتوان یک کشور۲۰۰ میلیون نفری را سرکلاس آموزش داد، درحالی کهبا یک فیلم، چند میلیارد نفرآموزش میبینند؛ اما به این شکل که فلان شخص را در موقعیت خاصی قرار میدهند و آنوقت روش حل مسئله را بیان میکنند. یعنی راه حل ارائه میدهند؛ اما متاسفانه ما فکر میکنیم باید فقط واقعیتها را و آنچه زیر پوست شهر است نشان بدهیم. اینها خیلی وقتها مصداق اشاعه فحشا و فعل منکر است و حس مردم را نسبت به زندگی خراب میکند.
دكتر بهمني: باید این را یادمان باشد که من، نمیتوانم همهچیز همسرم باشم؛ اما سهم خودم باید درحداکثر ممکن باشد. یک ازدواج خوب، باید باعث شود نایستی و سد راه تو نشود. گاهی انتخابهای شما نه تنها نیازهای شما را ارضا نمیکند، بلکه مانع پیشرفت شما هم میشود. حالا ازدواج یعنی چه؟! زوج شدن ۲ فرد و خود زوج یعنی جمع و نکته اینجاست که در جمع، فردیت از بین نمیرود بلکه یکی از ۲تا میشود و این تعبیری است که خداوند برای این موضوع در نظر گرفته، بدون از بین رفتن فردیت؛ اما متاسفانه همیشه بهدنبال این هستیم که یا حذف شویم یا حذف کنیم، یا حل شویم یا حل کنیم! جالب اینجاست که خیلی از دانشجوهای ما هم فکر میکنند ازدواج، یعنی یکیشدن درحالی که این جواب درستی نیست. متاسفانه در جامعه ما همه براین باورند که ازدواج یعنی در هم حلشدن، برای همشدن و تعابیری از این قبیل: اما اینها تعابیر غلط و ناکارآمدی است که ناکامی ایجاد میکند. بعداز ۶ ماه هم به این نتیجه میرسند که طرف مقابلشان آن کسی نیست که فکرش را میکردند یا میخواستند باشد! چون درک ما و ایدههای ما از ازدواج سالم، غلط است. دوم اینکه همانطور که ازدواج مجدد با ازدواج مکرر فرق دارد، ازدواج هم با زناشویی فرق دارد؛ اما از همه اینها برداشت یکسان میکنیم! ازدواج رویداد توافق بین ۲ نفر است و بعد شریک شدن در جنبههای مختلف زندگی است و البته کنار آمدن با هم و وارد یک رابطه عاطفی عمیقشدن. این میشودازدواج. یکبار هم اتفاق میافتد. هرروز که ازدواج نمیکنید؛ بنابراین باقی جریان یعنی زناشویی. در قرآن آیاتی برای ازدواج داریم و آیاتی برای زناشویی. در مشاورههاي خانوادگي، تکنیکهایی برای ازدواج داریم و تکنیکهایی هم برای مرحله انتخاب و قبل از ازدواج و باقی همه تکنیکهایی است برای راه طولانی زناشویی. ماهیت زندگی زناشویی در واژه فارسی زیبای «همسری»، بهطور کامل بیان شده. همسر همخواب هست، همفکر هست، همراه هست، همدرد هست، هم دل هست... همسری خیلی زیباست؛ ولی ما اصلا به این فکر نمیکنیم و در مقابل از واژههایی مثل شریک جنسی، رقیب، وزیر جنگ، منزل، مادر بچهها یا در مورد مردان، نانآور استفاده میکنیم! اما نکته جالب این است که در قرآن، زناشویی بهعنوان «لباس هم بودن» تعبیر میشود، نه حجاب هم بودن. حجاب، پوشش است؛ ولی لباس،کارش محافظت است. در ضمن برخی از لباسها هم امکانات تو را زیادتر میکنند. مثل لباس آتشنشانها. بهعبارتی لباس علاوه برآنکه زیبایت میکند، به تو منزلت میدهد و عیبهایت را میپوشاند؛ ولی به این قضیه توجه نداریم. توجه نمیکنیم همسری که میخواهیم یک عمر با او زندگی کنیم باید لباسمان باشد و قرار نیست حجابمان باشد.
حجتالاسلام شهاب مرادي: خیلی وقتها در جامعه با مردم سروکار داریم، به آنها میگوییم همسرت لباس توست. در صورتی که هر فردی باید مدام یادش باشد که من، لباس او هستم و او هم لباس من است. یعنی نقش متقابل را مدام باید آموزش بدهیم.
دكتر بهمني: ازدواج مجدد نسبت به ازدواج اول نهتنها چیزی کم ندارد، بلکه نکتههایی هم اضافهتر دارد. یعنی ازدواج مجدد نیازهای بیشتری را هم دربر میگیرد. بهخصوص اگر ۲ طرف یا یکی از آنها فرزند داشته باشند. حالا اینکه بچهها سنشان چقدر باشد، دختر باشندیا پسر، در چه مرحلهای از وابستگی با والدشان باشند، توقعات و انتظاراتشان چه باشد و مهمتر از همه اینکه از چه فرهنگی باشند، همه به نوبه خود در تصمیمگیری برای ازدواج مجدد موثر است.
دكتر بهمني: بعضیخانوادهها، تیمارستانند، بعضی خانوادهها پرورشگاهند، بعضی آسایشگاه، بعضی بیمارستانند، بعضی خانوادهها هم آرامگاهند و بعضی از خانوادهها هم اقامتگاهند یعنی خوابگاه. هنر ما این است که به خانوادههاییکه تعامل ندارند، کمک کنیم تا از حالتهای مختلف بهسمت شفاخانه بيايند. خانهای که به شفاخانه تبدیل شد، آرامشگاه است، آسایشگاه است.خانهای که آسایشگاه است، شفاخانه است؛ ولی خیلی ازخانوادهها بازداشتگاهند! باید به مرد یا زنی که دارد ازدواج میکند بگوييم داری ازدواج میکنی تا محرمپیدا کنی، پس شفاخانه میخواهی. اصل این است.
حجتالاسلام شهاب مرادی: از سینما گله داریم. سینما میتواند برای ما فرهنگسازی کند. میتواند دانستههاي ما را تبدیل به یک تجربه کند؛ تجربهای که انگار همه خانواده در آن شریکند. ببینید وقتی یک نفر که در سریالی محبوب است، میمیرد، همه ناراحتند و اعصابشان بههم میریزد. این، یعنی اینکه داریم سینما را تجربه میکنیم و سینما میتواند در تصمیمگیریها به مردم کمک کند. مثلا اینکه بعداز ديدن سريال بگويند: «دیدی فلانی طلاق گرفت؛ اما بچههايش مشکلی پیدا نکردند؟ پس بچه طلاق مساوی با بزهکار نیست.» اتفاقا بچههای طلاق اگر انعطافپذیری داشته باشند، مسئولیتپذیری بالاتری دارند و همسران بهتری هم میشوند.
حجتالاسلام شهاب مرادی: در فرهنگهای مجاور ما به بزرگترها خیلی احترام میگذارند. مثلا در ترکیه حتما دیدهايد همه دست بزرگترها را میبوسند و این احترام به والدین حتی در نبود دین، جامعه را دیندار نگاه میدارد.
آقاي مهدوی: فکر میکنم احترام به والدین از نگاه دین تمرینی است برای احترام به خدا. آیهای هم با این مضمون داریم که احترام به والدین را تمرین کنید، احترام به پروردگار هم درکنار آن میآید. معتقدم فقر و نبود این نیازها وقتی حس میشود که میبینیم نتوانستیم جایگاه بزرگتر و مشاور را مشخص کنیم. حرف ما اين است كه پدر و مادر در رسانه تخریب نشوند. نقش و جایگاه بزرگترها در رسانهها بهشدت مورد هجمه قرار گرفته است. انتظار نداریم رسانهها بهخصوص صدا و سیما به جوانان الگو بدهند؛ ولی حداقل این انتظار را داریم که الگوها بهخصوص والدین را تخریب نکنند.
مجله زندگی ایده آل؛ شماره ۶۲ نیمه اول اردیبهشت ۱۳۸۹
سلام.
فکر می کنم مهمترین سؤال مطرح شده در مصاحبه فوق، این سؤال بود: [b]"کسیکه نمیداند مبناي ازدواج چیست و اصلا مبانی خودش رانمیشناسد، کجا باید برود، کجا باید با این مبانی آشنا شود؟"[/b]
پاسخ شما هم بسیار خوب بود.
سؤالی که پیش میاد اینه که دنبال روحانیای باشیم که دانش روانشناسی و انسانشناسی مکفی برای کمک به ما در زمینه ازدواج داره یا اینکه باید به دنبال استاد اخلاق در این زمینه باشیم؟
ممنون از لطفتون.
در پناه حق
26 بهمن 1390 ؛ تهران