۱۹۰۵۸
بازدید
بازدید
به گزارش گروه فرهنگی مشرق، حجت الاسلام شهاب مرادی در صفحه شخصی خود در شبکه اجتماعی اینستاگرام با اشاره به درس خارج امروز رهبر انقلاب نوشت:
به گزارش گروه فرهنگی مشرق، حجت الاسلام شهاب مرادی در صفحه شخصی خود در شبکه اجتماعی اینستاگرام با اشاره به درس خارج امروز رهبر انقلاب نوشت:
سلام امروز سيدنا الاستاد حين تدريس روايتي مشهور را از كتاب شريف كافی نقل كردند: راوی؛ علی بن ابی حمزه ماجرای يكي از كُتّاب بنی اميه كه با او دوست بوده و اموال نامشروع بسيار داشته و شرفياب محضر امام صادق مي شود را نقل می كند... امام عليه السلام به او می فرمايند: كه بايد از تمام اين اموال، خودت را پاك كنی "فمن عرفت منهم، رددت عليه ماله و من لم تعرف، تصدقت به" اگر چنين كنی من هم "أضمن لك الجنة" بهشت را برای تو ضمانت می كنم جوان بر می گردد به كوفه و تمام اموالش؛ حتی لباس تنش را صدقه می دهد و شيعيان براي او مالی اندك را فراهم می كنند و لباس برايش مي خرند... تا اينكه او بيمار مي شود استاد معظم با اينكه سند روايت را ضعيف دانستند ولی ادامه روايت را احتمالا برای يك تذكر مرتبط با تذكر اخلاقی ابتدای درس خواندند "وما أتى عليه إلا أشهر قلائل حتى مرض، فكنا نعوده، فدخلت عليه يوما و هو في السوق ففتح عينيه" چند ماهی نگذشت كه او بيمار شد و ما به عيادتش رفتيم او در حال احتضار بود، چشمش را باز كرد و به من گفت: "يا علي! وفى والله صاحبك" به خدا قسم دوستت -امام صادق ع- به وعده اش وفا كرد! ثم مات... او از دنيا رفت و ما او را تجهيز كرديم و دفن و... تا بعدا به محضر امام صادق شرفياب شدم.
تا مرا ديدند فرمودند: يا علي! وفينا والله لصاحبك ای علی به خدا قسم ما به وعده ی خود در مورد دوستت وفا كرديم اينجا بود كه ايشان منقلب شدند، بغض كردند و گريستند و فورا به ادامه بحث پرداختند اما همه متاثر شدند. ان شاءالله سايه ايشان مستدام باشد و ان شاءالله لحظه جان دادنِ ما هم اهل بيت از ما دستگيری كنند و با آرامش و اطمينان از شفاعت و عنايت ايشان از دنيا برويم.
سلام امروز سيدنا الاستاد حين تدريس روايتي مشهور را از كتاب شريف كافی نقل كردند: راوی؛ علی بن ابی حمزه ماجرای يكي از كُتّاب بنی اميه كه با او دوست بوده و اموال نامشروع بسيار داشته و شرفياب محضر امام صادق مي شود را نقل می كند... امام عليه السلام به او می فرمايند: كه بايد از تمام اين اموال، خودت را پاك كنی "فمن عرفت منهم، رددت عليه ماله و من لم تعرف، تصدقت به" اگر چنين كنی من هم "أضمن لك الجنة" بهشت را برای تو ضمانت می كنم جوان بر می گردد به كوفه و تمام اموالش؛ حتی لباس تنش را صدقه می دهد و شيعيان براي او مالی اندك را فراهم می كنند و لباس برايش مي خرند... تا اينكه او بيمار مي شود استاد معظم با اينكه سند روايت را ضعيف دانستند ولی ادامه روايت را احتمالا برای يك تذكر مرتبط با تذكر اخلاقی ابتدای درس خواندند "وما أتى عليه إلا أشهر قلائل حتى مرض، فكنا نعوده، فدخلت عليه يوما و هو في السوق ففتح عينيه" چند ماهی نگذشت كه او بيمار شد و ما به عيادتش رفتيم او در حال احتضار بود، چشمش را باز كرد و به من گفت: "يا علي! وفى والله صاحبك" به خدا قسم دوستت -امام صادق ع- به وعده اش وفا كرد! ثم مات... او از دنيا رفت و ما او را تجهيز كرديم و دفن و... تا بعدا به محضر امام صادق شرفياب شدم.
تا مرا ديدند فرمودند: يا علي! وفينا والله لصاحبك ای علی به خدا قسم ما به وعده ی خود در مورد دوستت وفا كرديم اينجا بود كه ايشان منقلب شدند، بغض كردند و گريستند و فورا به ادامه بحث پرداختند اما همه متاثر شدند. ان شاءالله سايه ايشان مستدام باشد و ان شاءالله لحظه جان دادنِ ما هم اهل بيت از ما دستگيری كنند و با آرامش و اطمينان از شفاعت و عنايت ايشان از دنيا برويم.
اشتراک مطلب
کاش ما هم بودیم
انشاءالله( لبیک یا خامنایی).