پیام های شما
پرسش و پاسخ امضا شده : ۱۳۹۰/۰۲/۱۸ ۱۱:۵۳:۴۲
سلام!
يه روزي 2 تا دوست بعد از كلي كلنجار رفتن با خودشون به اين نتيجه رسيدن كه تو زمينه هاي تربيتي و فكري و اعتقادي اون جايي نيستن كه بايسيتي باشن. خيييلي عقبن.براشون دغدغه شد. خيلي اتفاقي يه حاج آقايي رو تو تلويزيون ديدن. خيلي اتفاقي همون موقع حاج آقا تو مسجد عمار 10 روز برنامه داشت و يه جمع خوبي دور هم جمع شدن. از دغدغه هاشون گفتن و اين كه چه قدر سردرگم و آشفته ن.اون آدما احساس كردن كه دغدغه هاشون خيلي شبيه همديگه ست و اگه اين نشست هاشون ادامه داشته باشه شايد تو دنيا اتفاق خاصي نيفته اما دنياي اون آدما تغيير مي كنه...
از اون روز نزديك يه سال مي گذره اما مزه ي اون نشست ها و حرف ها هنوز زير دندونشونه و هنوز منتظرن كه حاج آقا قولشو عملي كنه و ...
به نظرتون آخرش اون بچه ها از رو مي رن يا حاج آقا كلاساشو تشكيل مي ده؟!!!