پیام های شما
پرسش و پاسخ امضا شده : ۱۳۸۹/۱۰/۲۲ ۰۰:۲۹:۰۶
سلام دیدم به شعر و غزل علاقمندید ... گفتم این غزل راتقدیمتان کنم:
خیالِ خامِ پلنگ ِمن به سوی ماه جهیدن بود
... و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری، مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغلپیشه بهانهاش نشنیدن بود
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود
شهاب مرادی
سلام/ بسیار متشکرم. ظاهرا این غزلِ تلخ، معروف ترین غزل حسین منزوی است خدا او را رحمت کند.