پیام های شما
پرسش و پاسخ امضا شده : ۱۳۸۶/۰۴/۰۷ ۱۱:۵۵:۰۱
سلام
تشکر می کنم از اینکه سئوال قبلی منو جواب دادید
ولی در مورد چت که گفتید خطرناکه حتی سالمش هم
اگه می شه بیشتر برام توضیح بدید خودمم بهش معتاد شدم و این رویه رو اصلا دوست ندارم
...
آقای مرادی من بسیار تنهام به خاطر اخلاقم کسی زیاد با من دوست نمی شه البته خودمم دوست ندارم با هر کسی دوست بشم یه دوست واقعی می خوام توی شهرمون فقط یه نفر هست که با هم رفت و امد داریم و ایشونم سی سالشونه و مسلماً ما نمی تونیم هم دیگرو در ک کنیم بواسطه هنر هر دو با همیم اینم خیلی معمولی
خدا رو خیلی شاکرم که دوست ندارم از یه جهت چون بسیار مذهبی البته با دعای شما هستم ولی خب تنهایی دیوونم کرده و ازدواجم نمی تون بکنم به سبب سربازی و عدم شغل
آقای مرادی چرا آدمای مثل شما اینقدر توی این دور و زمونه کمند که این جمعیت کثیر مجبور می شند از کل کشور برای یه نفر پیغام اینترنتی بزارند که اونم هم سر شما رو درد می یاره هم ما رو کمتر ارضا می کنه آقای مرادی من 19 سالم تموم داره می شه
ولی باور کنید( تعریف نمی کنم دارم شرح می دم ) اگه بخوام توی قوت نماز سوره آل عمران رو که خیلی دوست دارم بخونم (ربنا اننا سمعنا منادی ینادی ....)خودم همیشه برام سئواله که پرودگارا ما منادی تو را برای ایمان از کجا شنیدیم خیلی شرمندم به خاطر این سوالم می دونم جواب دادن همچین نامه هایی بسیار براتون وقت گیر و مشکله ولی همون قدر نوشتن این نامه ها برای ما جوونا امید وار کننده است .
خیلی حرف دارم امید دارم به زیارت تون
دعا هم برای همه مریضا گرفتارا اسیرا و همه و همه و بالاخص جوونا بکنید.
دلم تا عشقباز آمد درو جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم
دمی با همدمی خرم زجانم بر نمی آید
دمم با جان بر آید چونکه یک همدم نمی بینم
کنون دم در کش ای سعدی که کار از دست بیرون شد به امید دمی با دوست وان دم هم نمی بینم
شهاب مرادی
سلام/ خستگيم با اين چند بيت درآمد ممنون.
مرا رازيست اندر دل بخون ديده پرورده
وليكن با كه گويم راز، چون محرم نمي بينم
قناعت مي كنم با درد چون درمان نمي بيابم
تحمل مي كنم با زخم چون مرهم نمي بينم
خوشا و خرم آن دل كه هست از عشق بيگانه
كه من تا آشنا گشتم دل خرم نمي بينم . جدا اين سعدي بي نظيره. مجددا: ممنونم
چت را رها كن و دوست را هم خدا روزي مي كند غم نخور. يا علي
مرا رازيست اندر دل بخون ديده پرورده
وليكن با كه گويم راز، چون محرم نمي بينم
قناعت مي كنم با درد چون درمان نمي بيابم
تحمل مي كنم با زخم چون مرهم نمي بينم
خوشا و خرم آن دل كه هست از عشق بيگانه
كه من تا آشنا گشتم دل خرم نمي بينم . جدا اين سعدي بي نظيره. مجددا: ممنونم
چت را رها كن و دوست را هم خدا روزي مي كند غم نخور. يا علي