پیام های شما
پرسش و پاسخ امضا شده : ۱۳۸۶/۰۴/۰۷ ۱۱:۵۴:۵۸
باعرض سلام وخسته نباشیدخدمت شمامن رضا بیست ساله ازمشهد
من با یکی ازدخترای فامیل ارتباط تلفنی دارم
اینوهم بگم که ما همدیگرودوست داریم یعنی ازبچگی دوست داشتیم بلاخره بعدچندسال من جرات کردم بهش بگم دوسش دارم
بگذریم جریان عاشق شدن من خیلی مفصله
درمورد ایشون توضیح بدم که دختر پاک نجیب خانواده دارازهمه لحاض بهم میخوریم
ازوقتی که تونستم باهاش صحبت کنم حسابی عوض شدم
اینجوری بگم من نماز درست حسابی نمی خوندم ولی الان به برکت عشقم نمازمو مرتب میخونم
ولی مشکل اینکه ایشون یه کم ازتلفن زدن ناراحته واحساس گناه می کنه نمی تونیمم حرف نزنیم جفتمون ازدلتنگی میمیریم
اخه ایشون شهردیگه زندگی می کنه اینو اضافه کنم که خانواده هامون خبرندارن
من خودم تا حالا با هیچ کس دیگه ارتباط نداشتم ولی صحبت کردن با اون رو هم گناه که نمی دونم هیچی یه جور لطف خدامی دونم
اینارو توضیح دادم که بدونیدرابطه ی ماخیلی متفاوته
من بابام روحانیه ولی اصلا منو درک نمیکنه اصلا نمیشه باهاش حرف زدبا مادرم که بدتر
شما بگین من بااون چکارکنم که احساس گناه نکنه راستی ماهردوتامون پشت کنکوریم وفعلا شرایط ازدواج نداریم ایاواقعا کارما بااین شرایط گناه حساب میشه؟
ازتون ممنون می شم این مشکل ما رو حل کنید اخه هردوتامون شمارو فقط قبول داریم
بازم ممنون.(این بار چهارمه که پیام میدم خواهش میکنم زودتر جواب بدین آخه خیلی اذیتیم ) باتشکر
شهاب مرادی
سلام/ به حس او و ناراحتي او احترام بگذار و اگر از انتخاب خود اطمينان داريد و اختلاف سني مناسبي هم داريد (دختر 2-3 سالي كوچكترباشد) به منظور پيشگيري از خطرات و گناه و بد بيني و مخالفت خانواده ها براي مدتي موقتا ارتباط تلفني و مخفيانه را قطع كنيد و پس از يكي دو سال با انجام خواستگاري رسمي با او ازدواج كنيد.