پیام های شما
پرسش و پاسخ
امضا شده : ۱۳۹۰/۰۴/۳۱ ۰۲:۲۱:۴۴
يا معين المتوکلين باسلام خدمت استاد مهربان (براي چندمين بارامااميدوار) 1-27ساله ام با مدرک کارشناسي ازخانواده اي مومن 2-همسرم30ساله وديپلمه 3- دو سال است عقديم(9سال سابقه آشنايي داشتيم-بيشتر تلفني-خانواده ام ناراضي وموقعيتهاي زيادي داشتم که--) 4-دو ماه بعد ازعقد بيکار شدوخانواده اش به روي خود نياوردند(حتي درحد ضمانت وام و يکبار دلجويي از من وخانواده ام) 5-مادرش 58 ساله- بي منطق-مادياتي- به طرز وحشتناکي ظاهر ساز-دروغگو-چند بار تظاهر به خودکشي نموده-مدام درحال مقايسه افراد-نسبت ناروا مي دهد- وابسته به ماهواره– اغلب غذا نمي پزد- بارها به ما بددهني نموده ومن وهمسرم با چشم گريان از خانه شان بيرون رفته ايم يا پشت سرمن به همسرم بد گويي مي نموديا پشت سر ايشان به من تا رابطه ما را به هم بزند که موفق نبود 6-انتظار دارند همه در موردشان بگويند که حرف ندارند وانتقاد از ايشان يعني مرگ تدريجي(کل اقوامشان با آنها قطع رابطه نموده اند) 7-پدرش مادروهمسروفرزندان راکتک مي زده وبارهاقصد طلاق داشتند (برادرانش با نماز وروزه بيگانه -بيکار-مادر وهمسرشان راميزنندومغرورندوتندخو) 8-به مادرش محبت مي کردم به خانواده اش احترام مي گذاشتم اما قدر شناس نبودندوخود را گم کردند(ازرفتارشان دچارناراحتي قلبي وشب بيداري شدم اما بالا خره اعتراض کردم و7ماه است با آنها رابطه ندارم- مادرجاريم مي گويد تاعقدي جداشوکه مادرش فاجعه است وپسرها بي حامي) 9-بيکاري همسرم بافروش طلاهايم وحمايت خانواده ام حل شداوازفساداخلاقي-سيگارواعتياد متنفر-باصداقت بوده وهرروزتماس گرفته ابرازعلاقه مي کند-هميشه مدافعم بوده توهين به من راتوهين به خود مي داندواختلافاتمان راهيچ کجا مطرح نمي کنداما 10- به دليل افسردگي در سربازي معافيت اعصاب دارد(خودش مي گويد تمارض بوده) 11- به دنبال انتقادواصراربه جا بد جورعصبي مي شود-زود جوش وکم صبراست(به علت خانه متشنج-شرايط کاري از صبح تا آخر شب ووراثت)-کارهايش محکم وباشتاب است-ظاهربين است-گاهي حس ميکنم خيلي شبيه پدر ومادرش مي شود (با اينکه از رفتارشان بيزار است) گرسنگي وکم خوابي تندخويش مي کند- کاهل نمازاست ورياست طلب 12-وقتي ناراحتم به جاي اينکه آرامم کندبارفتارهاي نسنجيده آتشم را تندترمي کند هميشه ازمن انتظارلبخند دارد ولحن آرام ولي من هم آدمم 13-به خا طر بي حرمتي به من وپدرم متا سفانه چند باربه او سيلي زدم ودستش را به روي خودم باز کردم(آخرين بارخيلي بد- طوري که شکايت کردم وبه کلي از چشم خانواده ام افتاد) 14- اينبارهم مثل هميشه با گريه قول اصلاح دادو فرصت خواست تا به کلاس اخلاق عالمي رودکه نرفت (زياد اشتباه ميکند وزود پشيمان مي شودکاش از اول خطا نميکرد) 15-عاشق بعضي از رفتارهايش هستم و متنفر از بعضي ديگر-بعد از شکايت حق طلاق راگرفته ام-زياد مي گويم جدا مي شوم برايش عادي شده مي گويد به سلامت (چون هر بار با خواهش راضيم ميکند) 16 -سه بار مشاوره رفته ايم ولي بعد از فوت ناشي از سرطان پدرش تندخوترشدومتاسفانه در حوزه ديانت وسياست شبيه پدرش 17-هنوزخيلي بدهي داردونميتوانيم زندگيمان راشروع کنيم 18- نمي توانم با خانواده بي دينش ارتباط داشته باشم (به خاطرسلامت روح وجسم هردويمان)ولي فاميل من اهل صله رحمندوعلت عدم حضورشان رامي پرسند 19- بزرگتري ندارد که حامي و راهنمايش باشد ومونس من 20- فاصله محل کارش تا منزل ما1ساعت است چون تک دخترم بايدخانه ام نزديک مادرم باشد وشوهرم پذيرفته ولي با توجه به کم صبري ايشان مشکل ساز خواهد شد 21- از فرط استرس در اين 2سال براي قبولي ارشد تمرکزي بر درس نداشتم 22-پدرم مي گويند خودت تصميم بگير وبدان من در هر صورت حامي ات هستم با توجه به اينکه در دوران عقد اين اتفاقات رخ داده و به اين شناخت ها رسيده ام لطفا بفر ماييد چاره ام چيست آيااين حالات شوهرم ممکن است به طور ارثي در اينده به فرزندان منتقل شود؟- ياعلي-
شهاب مرادی
سلام/ دو سوال را پاسخ بده:
1.چرا عروسی نمی کنید؟ زندگی خود را زیر یک سقف شروع نمی کنید؟
2. چرا طلاق نمی گیری؟ و کار را تمام نمی کنی؟
شما ایراد و مشکل و نقصی در خودت سراغ داری؟! یا فقط شوهرت و خانواده اش بد روزگار هستند؟
در مورد شماره 22 ؛ تو با همان عقل و خردی که پس از 9 سال! آشنایی با سماجت تصمیم گرفتی الان باید تصمیم بگیری، حتما اعتماد نکن نه مثبت نه منفی و حتما مشاوره حضوری با یک مشاور که شما و همسرت را ببیند.
در مورد امثال شماره 10 توصیه اکید می کنم مسئله را جدی بگیرید و سوابق را بخواهید با پزشکش و یکی دو روان پزشک دیگر مشورت باید کرد. هرچند تمارض هم ناشی از ضعف شخصیت و ترس از مسئولیت و ... است که هیچ یک فضیلت نیست.
گليتا
16361 بازدید 113 امتیاز