پیام های شما
پرسش و پاسخ
امضا شده : ۱۳۸۶/۰۴/۰۷ ۱۸:۲۸:۳۹
به نام خدا و با سلام و عرض ادب و با تشكر از صبوريتان من دختري هستم 22 ساله كه در سال دوم دانشگاه از طرف يكي از همكلاسي هايم كه دو سال از من بزرگتر هستن و فرزند شهيد مي باشن تقاضاي ازدواج شد.در اون سال به علت اينكه من اصلا به اين مسئله فكر نمي كردم و با شناختي كه از خودم داشتم با اطلاع خانواده و كسب اجازه از اونها جواب منفي دادم و بهشون متذكر شدم كه من تا دو سال ديگه اصلا قصد ازدواج ندارم.ايشون از من پرسيدن كه مي تونن صبر كنن يا نه من بهشون گفتم كه تا اون موقع هيچ چيز معلون نيست چه بسا كه خودشون ازدواج كرده باشن ولي اگه خواستن كه بيان بايد جلوتر از ايني باشن كه الان هستن.و من اون موقع هم براي شناخت ايشون مثل كسي رفتتار مي كنم كه انگار تازه مي شناسمشون نه مثل يه همكلاسي 4 ساله.چون معتقدم كه ادم ها روز به روز تغيير ميكنن. و ملاك ها و معيار هاشون هم تغيير پذيرن.در عين اين كه ايشون هميشه از نظر شخصيتي براي من خيلي قابل احترام بودهاند.ولي ايشون به ميل خودشون و با گفتن اين مسئله كه من تصميم خودمو گرفتم تا الان كه 2 سال از اين ماجرا ميگذره صبر كردن.و در اين مدت من هم رفتاراي ايشونو زير نظر ميگرفتم.ما به رابطه همكلاسيمون و يا يه كم بيشتر ادامه داديم چون احساس ميكردم ايشون آدم خوبي هستن .باور بفرماييد هميشه سعيم بر اين بود كه توي روابطمون كمترين احساسي رو دخالت ندم كه بعدا پشيموني به بار بياره.با خانواده مشورت ميكردمو سعي كردم در طي مسافرت هايي كه خانوادم به محل تحصيلم يعني اصفهان داشتن حتي در جشن فارغ التحصيليم به نحوي با ايشون آشنا بشن و به من توي اين امر كمك بكنن.درست بود كه به ايشون گفتم تا دو سال قصد ازدواج ندارم ولي تو خلوت خودم به اين موضوع فكر مي كردم.تا اينكه بعد از گذشت دو سال به خاطر اينكه شناخت بيشتري از هم داشته باشيم با هدايت خانوادم با ايشون در مورد خيلي از مسائل صحبت كردم .باور بفرماييد من هيچ وقت فكر نمي كردم روزي از كسي با اين خصوصيات ظاهري خوشم بياد ولي هميشه حرف مادرم توي گوشم بود كه ظاهر خوب مال مردمه.اخلاق خوب ماله همسره.الان كه من دارم با هاتون درد دل ميكنم اين مشكلو دارم كه ايشون در حال حاضر در يكي از ارگان هاي دولتي كار ميكنند با درامدي ماهانه 300 هزار تومان.من تمام خصوصيات اخلاقي ايشون رو تا اون حدي كه تونستم بشناسم قبول دارم.ايمانشون كه از ته قلبشون مياد نه از نوك زبون.مهربوني و صداقت.ولي وضعيت ماليشون طوري نيست كه منو راضي بكنه شايد يگيد اين اول راهه ولي من از نزديك شاهد زندگي هايي بودم كه با شناخت درست از هم شروع شده ولي درامد نامناسب حتي اصول انساني رو زير سئوال برده.چون من معتقدم ادم نمي تونه عشق رو بذاره سر سفره و سير بشه.من خواستگاراي زيادي دارم كه از لحاظ مالي در وضعيت بسيا ر بهتري هستن ولي به علت نداشتن فرصت كافي نسبت به 4 سال دانشكاه نتونستم اونارو خوب بشناسم و تصميم درستي بگيرم.چون در شهر كوچكي مثل كاشان اصلا اين امكان نيست كه من اونجوري كه دوست دارم طرفمو بشناسم.الان اين مشكلو دارم با كسي كه از لحاظ انسانيت قبولش داري ولي از لحاظ مالي نه بايد چيكار كنم؟ من هيچ وقت نتونستم با يه مشاور در تماس باشم چون نه پولشو داشتم و نه اعتمادشو ولي از وقتي كه شمارو ديدم با اون ارامشي كه در حرف زدنتون دارين گفتم شايد بتونيد مشكل منو حل كنيد.ازتون خواهش ميكنم كه جوابمو بديد حتي اگه براتون مهم نبود.ممنون به خاطر اينكه صبوري كرديد
شهاب مرادی

سلام/ اگر فقط مشكل مسئله مالي است و اگر از حمايت نسبي خانواده برخوردار است ترديد نكنيد. و به وعده ي خداوند هم اعتماد كنيد كه يغنهم الله من فضله والله واسع عليم.

فاطمه عباسي
8898 بازدید 17 امتیاز