پیام های شما
پرسش و پاسخ
امضا شده : ۱۳۸۹/۰۵/۰۵ ۱۱:۰۴:۲۳
سلام. کمکم کنيد...حاج اقا دارم ميترکم.قضيه مربوط ميشه به يه اشتباه،شايد،نمي دونم. من دختري هستم تو يه خانواده ي مذهبي..چند وقت پيش توي يه چت روم با يکي اشنا شدم..رئيس چت روم بود...و تقريبا همه دختراي اونجا دوسش داشتن..من ادمه مغروري بودم اونجا..اما کم کم از اون پسر خوشم اومد..اما نه مثله بقيه اويزونش شدم نه تو خصوصي چيزي براش نوشتم...فقط به يکي از دختراي اونجا که تقريبا باهاش رابطه دوستانه داشت..گفتم ازاش خوشم اومده..اون گفت مي خواي بهش بگم؟گفتم اصلا.اونم چيزي نگفت بهش..فقط يه بار سر يه بحثي تو خصوصي چيزي براش نوشتم..اخه تو عمومي نوشت من يه ادمه تنهاهستم...منم بهش گفتم هر کسي يه جور تنهاست اما دليل نميشه چون کسي مثله تو جار نمي زنه تنها ام نباشه..همينو گفتم خب چون داشتم باهاش تو خصوصي حرف ميزدم..بيشتر ازش خوشم اومد تصميم گرفتم يه مدت نرم اونجاو نرفتم...شايد حدوده يه ماه شد سعي کردم فراموشش کنم..گفتم اصلا تيکه ي من نيست..تا رفتم خودش اومد تو خصوصيم..گفت يکي خيلي وقته داره دنبالت مي گرده..با اسمش که هميشه ميومد نيومده بود..واسه همين گفتم مدل حرف زدنت برام اشناست ميشه خودتو معرفي کني؟خودش بود گفت من از تو خوشم اومده.خودتون ميدونين عکس العمل من چي ميتونست باشه...گفت مي خوام بيشتر باهات اشنا شم..مي تونم ايديتو داشته باشم..منم ايديمو دادم...ديگه شروع شد...با اين تفاوت که من واقعا دوسش داشتم اما اونو نمي دونستم..اونم ميگفت من عاشقتم و دوست دارم و..ازين حرفا. اصلا نمي خواستم ازش سوال کنم..گيج بودم..هنوزم احساس مي کردم اون رئيسه.. چند وقت بعد گفت من سرطان خون دارم..بعضي وقتاام که چت مي کرديم مي گفت از بينيم داره خون مياد...تا اينکه کم کم شروع کرد به ايه ياس خوندن که دکترا گفتن تا يه ماهه ديگه بيشتر زنده نيست...گفت دکترا گفتن بايد بستري بشي..چند روز بعد هرچي بهش اس ام اس دادم ديدم جواب نميده..نگران شدم خيلي... تاحالا باهاش تلفني حرف نزده بودم از نگراني زنگ زدم يه پسر جواب داد اسمه خودشو گفتم به حالته سوال گفت نه من دوستش هستم فلاني بيهوشه... چون تاحالا باهاش حرف نزده بودم نمي دونستم خودش بود يا واقعا دوستش..چند وقتيم که راستو دروغشم هنوز نمي دونم بيمارستان بود من با دخترخالش در ارتباط بودم خودش اينطور ميگفت اما اشتباهه من اين بود که زنگ نزدم ببينم واقعا يه دختر بر ميداره...يا حتي با يه شماره ديگه زگ بزنم ببينم قضيه راسته يا دروغ تا اينکه چند وقت بعدش گفت تشخيصه دکترا غلط بوده و اين حرفا...به دوستم که گفتم گفت امکان نداره دروغ گفته بود گفت اولا که سرطان خوب شدني نيست بعدشم دکتر که اينقدر خنگ نسيت ...شک کردم اما هيچي نگفتم. اين يه ماهه اخر دعواهامون بيشتر شده بود اما بعضي وقتا که خوب بودو نمي پريد بهم مي گفت من تورو براي اينده مي خوام منم ازش پرسيدم منظورت از اينده ازدواج که نيست؟گفت اتفاقا هست..جاخوردم من سنم خيلي واسه اين حرفاکمه خيلي...از طرفي خودش قبلا بهم گفته بود که مامانش مرده و باباش وضعه ماليش خوبه..اما اينا برا من مهم نبود من واقعا خودشو مي خواستم...چند روز پيش که پيش يکي ديگه از دوشتام بودم در مورده اين يارو ازم سوال کرد منم گفتم ااينجوريه اونجوريه ميگه وضعه بابش توپه اما ميگه رابطم باهاش خوب نيست..دوستم گفت نه بابا چاخان بسته وگرنه اگه باباش پول دار بود اويزونش مي شدوپايين نميومد..باز شک کردم..ديشب بهش اس ام اس دادم که بيا نت باهات کار دارم..طرفاي ساعت 2 بود که شروع کردم تمامه اين چيزارو گفتنو پرسيدن...گفتم من الان نمي دونم بايد چيکار کنم اومدم از خودت سوالامو بپرسم...وقتي شروع کردم تند تند گفتن گفت يکي يکي...حالا اون داشت جوابه سوالامو ميداد گفت قضيه سرطان ماله اين بود که من پارسال ميرفتم مهماني هاي شبانه قرص مصرف مي کردم...بعد از چند وقت که ديگه مصرف نکردم اين جوري شدم گفت دکترا نفهميدن از چي بوده...گفتم پس حتما خودت به اين نتيجه رسيدي،گفتم تا اونجايي که من مي دونم خونريزي از بيني از عوارضه مصرف کردن قرصه اکس نيست..باز پيچوند... گفت قرص اکس نبود يه اسمه ديگه گفت..گفتم در هر صورت تو پارتي ادويل يا استامينوفن که پخش نمي کنن بالاخره ارام بخشه ديگه...گفتم خوب اين از اين در اين مورد که نتونستي قانعم کني که حرفات راست بوده...حرفايي که دوستم در مورده باباش گفته بودو يکم تو لفافه پيچوندمو گفتم..گفت بابام سياسيه که ازش خوشم نمياد...جانبازه.. باور نکردم ديگه داشتم بهش مشکوک مي شدم...بعد ازاين حرفا که تقريبا ديشب همش با دعوا زده شد..گفت اگه حرفي مونده بگو و برو..گفتم من فقط سوال پرسيدم مگه هميشه بهم نمي گفتي بيا از خودم بپرس..گفت تو به من شک کردي ..منو باور نکردي...گفت ديگه نمي خوام اسمي از تو توي زندگيم باشه...خوردم کرد..شکستم چون دوسش داشتمو دارم..من برام اينا مهم نبود خودشو مي خواستم..که ديشب اينجوري ردم کرد..خيلي راحت..خيلي..حالا نمي ونم چيکار کنم..ديشب همش گريه کردم من ساده رفتم جلو اما اون باهام بد تا کرد...الانم حسابي بهم ريختم..لطفا کمکم کنيد..منتظرم.خدانگهدارتون.
شهاب مرادی
سلام/ با معرفی شما با آن فرد آشنا شدیم؛ آن فرد یک بی تقوای دروغ گو و شیاد است و منظورش از بازی با عواطف تو و تمارضش، کشاندن تو به ورطه گناهان سیاه تر بوده. اما تو چی؟! تو چه جور انسانی هستی؟ از خودت پرسیدی؟؟؟؟
قبل از خواندن مابقی پاسخ من کاغذ و قلم بیار و پاسخ این سوالات را کامل روی کاغذ برای خودت بنویس و در آخر جمعبندی و تحلیل کن:
1. خدا از نماز و روزه و حجاب و ... و افکارتو رضایت دارد؟ هر یک را جداگانه بنویس.
2. خانواده مذهبیِ تو، نظارتی روی رفتار تو و مجموعه دوستانت ندارند؟! آیا رابطه تو با خانواده ات محترمانه است؟ آیا خدا از رابطه تو با والدینت راضی است؟
3. هیجانها و احساساتت را می شناسی؟ (نه معلوم است که نمی شناسی. چون "دختر خوب" با "رفتارهای بد" یکی از نشانه های عدم شناختش از خودش است، بنابراین) چه کاری برای آشنایی بهتر خودت با خودت داری؟
4. چرا چت کردی؟ فراموش نکن تو به انتخاب خودت در دام یک فاسد[چت روم] قدم گذاشتی و اصرار داشتی فریب بخوری و با کودکانه ترین حقه ها فریب خوردی و چقدر به روحت فشار وارد کردی و در این مدت مثلا گریه کردی و شاید برای خدا هم بارها ناز کردی و درخواست های مضر و خطرناک که ای خدا چه و چه و چه و گله کردی و... چرا؟
5. بالاخره تو باید خودت را مسئول خطاهایت بدانی. چون خدا در هر شرایطی فقط تو را مسئول رفتارت می داند و در دنیا و آخرت عذاب و عقاب رفتارهای بد گریبان خود فرد را می گیرد.
6. اگر نمیخواهی ادامه بدهی، برنامه ات برای اصلاح رفتارهایت چیست؟
  - برای بهتر شدن فقط به یک انقلاب احتیاج داری. انقلابی در درون و بیرونِ خودت تا ماه رمضان شروع نشده، بسم الله. شروع کن. گام اول توبه است.
  - پاسخ های بسیاری با موضوعات مختلف به دختر و پسرهای همسن و سال شما داده ام که خواندن آنها را به شما توصیه می کنم.»»» بالاترين امتياز
ستاره.پ.ح
164504 بازدید 742 امتیاز