پیام های شما
پرسش و پاسخ
امضا شده : ۱۳۸۹/۰۲/۳۱ ۲۰:۲۹:۰۵
سلام بعد از چند سال چشم انتظاري ديدم تو سايتتون اعلام کردين مياين مشهد منم با هزار اميد آرزو تصميم گرفتم هر جوري شده تو جلسه هاتون شرکت کنم ؛ نميدونين چقدر با خانوادام بحث کردم حرف زدم تا کمي راضي شدن تا تو جلسه هاتون شرکت کردم . چندين شب دقدقه فکريم اين بود ايا ميشه باهاتون حرف بزنم , چي بگم بهتون چون فقط شما ميتونين کمک کنين چون هم مشاوره ديني و هم اخلاقي انجام ميدين همين هست که شما رو با بقيه مشاوره ها جدا کرده. شب اول ميدان شهدا اومدم گفتند 8:30 شروع ميشه من اومدم ولي شما حدود45 دقيقه ديرتر امدين و منم بعد از نيم ساعت وسط حرفاي شيرين و جذابتون امدند دنبالم . با هزار ناراحتي رفتم خونه تا امدم دانشگاه فردوسي نشستم پاي حرفاتون اي کاش منم مثل احمد اقا بودم هميشه همراهتون بودم. گفتين سوالاتون بنويسين بدين من دادم گفتم اگه ميشه حداقل واسه 5 دقيقه اخر جلسه با من حرف بزنين تا از اين حالت روحي خارج بشم. تا حتي امدم بيرون از جلسه که اون خانم داشت سوال مي کرد و من سمت چپتون ايستاده بودم که از نظر ظاهري تاييدم کردين. ديدم همراهتون کاغذ بهتون ندادن تا محل اتاقي که نهار مي خواستين بخورين امدم ولي بازم نشد ديگه حرف بزنم فقط از خدا مي خواستم بشه سوالات مو ازتون بپرسم خانوادم با اينکه خيلي اصرار کردم ديگه نياوردنم جلسه با اينکه خيلي دوست داشتم تمام جلساتتون حتي مسجد العلي هم شرکت کنم حتي دوست داشتم ميدونستم کي ميرين حرم تا فقط فقط واسه چند دقيقه هم که شده باهاتون حرف بزنم چون نميتونم برم مشاوره اي کاش مشاوره زندگي بهتر تلفني بود تا من زنگ مي زدم ولي ... من تمام صفحات پرسش ها رو براي خودم بعد از خواندن ذخيره مي کنم .اين تقريبا چند تا سوالا هاي من است راهنمايي کنين ممنون ميشم: 1-گفته بودم از بهمن بهش دروغ گفتم و ارتباط پيامکي و تماسي قطع کردم ( گفتم مامانم ازم گوشي گرفته) ولي بازم وسوسه دست بردار نيست . مخصوصا وقتي رفت ماه عسل و برگشت دائم مي گفت چرا زنگ نزدي؟ حداقل يک تک زنگ مي زدي ولي من با اينکه هر لحظه دلم مي خواست بهش زنگ بزنم ولي از ترس اينکه يک زماني به سرم نياد اين کار را انجام نميدم.. چه کار کنم موندم از اين هم سس عنصري خودم؟ 2-چند وقتيه که نمازام شده اخر وقت نميدونم چه کار بکنم که بشم مجنون خدا... 3-موندم با دلم به اين دليل که دائم سراغ ديگران مي کنه تا يکي از بستگان واسه پسراش پيشنهاد داد من ديگه دوباره خواب زندگيم شد فکر خيال .... 4-چند وقتيه خيلي پرخاشگر وتند خو شدم با خانوادم , از دست خودم خسته شدم با اين اخلاقم ... 5- اگه ادم دعا کنه زود ازدواج کنه , خدا رو اجبار نکرده؟؟ 6-....................... ببخشيد چون اگه بخوام بنويسم خيلي طولاني ميشه هر چند که الان سرتون به درد اوردم و احتمالا با خودتون ميگين يک سري حرف هاي بي خودي نوشتم ولي اينا با هزار تاي ديگه حرفاي دلم و دغدغه ذهني من شده ممنون ميشم کمکم کنين اگه ميشه راهنمايي کنين و بگين چه کار کنم . لطفا راهنمايي کنيين چون به بن بست فکري رسيدم فقط نگين برو پيش مشاوره راهنماييت ميکنه چون مي خوام خودتون اين کار بکنين چون اونا دائم ميگن حضوري بايد بياي وقت بگيري ولي من نميتونم برم... ببخشيد واقعا عذر مي خوام که طولاني شد يا علي
شهاب مرادی
سلام/ 1.حق با شماست و اما در مورد زمان جلسه قبلا در برنامه ها ساعت را اعلام کرده بودم با توضیح، لطفا دوباره ملاحظه بفرمایید: 21-24 اردیبهشت، مشهد مقدس
2. تمام پیام های قبلی شما را خواندم. دخترم یک کلام؛ ختم کلام: ارتباطت را با آن پسر برای همیشه قطع کن! ادامه رابطه حتی در حد "یک تک زنگ" یا "یک پیامک خالی" هیچ توجیهی ندارد؛ پس قاطع، محکم و جدی پایان همه چیز را به او اعلام کن و راحت بگو : زین پس او فقط یک مزاحم است! اگر ابراز ناراحتی کرد هم اعتنا نکن و جدی و محکم بدون توسل به دروغ واضح نظرت را به او یک بار بگو و تکرار هم نکن
ادامه ی این رابطه و رودرواسی ، بی تردید پایه های عفت و پاکدامنی تو را سست خواهد کرد و مشکلاتِ ادامه داری را برای تو ایجاد می کند!
3. قبلا هم گفته ام در مشهد از مشاوره آقای بهادرخان و آقای دکتر حبشی استفاده کن.
لطفا سلام و عرض حاجت مارا به سلطان علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه برسانید.
خوش سیرت
15998 بازدید 41 امتیاز