پیام های شما
پرسش و پاسخ
امضا شده : ۱۳۸۸/۱۱/۱۰ ۰۷:۴۷:۱۹
سلام حاج اقا.خسته نباشيد.خلاصه بگم من دختري22ساله ام که فوق العاده اززندگيم راضي بودم هميشه در همه کار به خداتوکل داشتم وهميشه اميدواربه رحمت حق بودم.خداهم کمکم ميکردوهيچ کمبودي برام نذاشته بود.تااينکه پارسال دقيقا همين روزا خواستگاري داشتم که بعداز چندجلسه گفتگووخواستگاري رسمي تصميم به ازدواج گرفتيم امابعدازتحقيق متوجه شديم که ايشون بيماري افسردگي دارن.براي همين ازدواجمون بهم خورد.امامن چون روحيه ي خيلي بالايي داشتم وهميشه به خدااميد داشتم جوري بااين موضوع کنار اومدم که همه ازروحيه وتوکل من تعجب کردن.بعداز گذشت1سال يعني امسال4اذر پسري به خواستگاريم اومد که همه ي معياراي منوداشت ازنظر من هيچي کم نداشت (البته در اين فاصله خواستگاراي ديگه هم داشتم)اونم بعدازگفتگوهاي رسمي تصميم به ازدواج گرفته شدوچون ماهميشه درحدودتقريبا1ماه ازطرف مقابل تحقيق ميکنيم براي همين پس ازاتمام تحقيق به محرم خورديم همه گفتن ايرادنداره تومحرم عقدکنين امامن دوست داشتم احترام محرم حفظ بشه.براي همين تصميم گرفته شدبعداز صفرعقدشيم.توي اين مدت3ماه ماباهم رفت وامدميکرديم.خونواده ي اونا ميومدن خونه ي ماوبرعکس خلاصه مادوتاشديدادلبسته ي هم شديم من ايشونوخيلي بيشتراز مورد قبل دوست داشتم بعد ازاينکه تاريخ عقد مشخص کرديم مامانش زنگ زدگفت من خواب بدديدم،گفت توحرم آقاخواب ديدم شما بدبخت شدين بايد استخاره کنم هرچي ماگفتيم بايد اول اينکارو ميکردين قبول نکردن.ايشون استخاره گرفتن وجوابش بداومد 2روز پيش زنگ زدن وگفتن از نظرماهمه چي تمومه البته هيچ کس باايشون موافق نبوداماميگفت من بيشتراز اين جلونميام 2روزپيش من وپسرشون به حالت مرگ افتاديم تب شديدکرديم ومريض شديم اما مامانش ميگفت بايد به حرف استخاره کردخلاصه الان همه چي بهم خوردبدون هيچ دليل.الان ديگه من اون دختر هميشگي نيستم همش دعاميکنم خدامنوببره امادعامو مستجاب نميکنه.مثل ديونه هاشدم ديگه انگيزه اي واسه زندگي ندارم منکه هيچوقت ناشکري نکردم حتي درمورد خواستگار پارسالم اماالان همش ميگم خداچرابامن اينکارارو ميکني؟تروخداکمکم کنين حاج اقا.خونوادم وخودم خيلي مومن ومعتقديم خواستگاري هم دقيقارسمي وبراساس شرع بود نميدونم ديگه چيزي نمونده که راهي تيمارستان بشم.اخه ابرومم رفته به همه ي فاميلاتاريخ عقدو گفتيم خب باخودشون نميگن چرامن2بار ازدواجم بهم خورده؟تروخدا بيجوابم نزارين.ميترسم ايمانم کم بشه.کاش مرده بودم...کاش مردن به اختيار مابود اگه جوابمو ندين به خدا حالم بدتر ميشه.
شهاب مرادی
سلام/ 1. نظر پسر چیه؟ اگر موافق ازدواج است و پسر لایق و قابلی باشد باید بتواند محترمانه و منطقی با والدینش صحبت کند.
اگر نمی تواند یا نمی خواهد ، بهتر که نشود. شانس اوردی. پسر که نباید تب کند و غش کند باید مردانه و مودبانه بحران را مدیریت کند اگر نمی تواند یا ضعف دارد هنوز آماده ی ازدواج نیست و این آزمون خوبی برای شناخت همسر آینده ات است. دقت کن.
2. خانواده ی شما یعنی پدر و مادر باید با پدر و مادر او حضوری در خانه شما -آنها را دعوت کنید- خیلی قاطع و منطقی و محترمانه از حق تو دفاع کنند و اگر خانواده ی مقابل نیامدند یا برخورد منطقی نداشتند بهتر که نشود.
3. از این به بعد چیزی که قطعی نشده را اظهار نکنید تا دچار مشکل نشوید. این مضمون یک حدیث است.
4. شما که عقد نبودید و روابطتان در حد خواستگار بوده نباید ناراحت شوید و اگر خدای نکرده مخفیانه عقد موقت یا رابطه ای صورت گرفته پس از مشاوره و نظر مشاور در جمع دو خانواده مطرح کنید.
5. مکرر در مکرر گفته ام و نوشته ام که در جلسه ی اول شرط کنید که در هیچ مرحله ای استخاره نکنید.
6. اظهارات مادر پسر را برمبنای آنچه شما نقل کردید را غیر منطقی، عوامانه و فریبکارانه ارزیابی می کنم. صادقانه به نظر نمی رسد.
معمولا "استخاره مردیم خوب نیامده" بهانه ی افراد ضعبف و بی جرأت برای فرار است.
7. اصلا خودت را ناراحت نکن و از خدا مکرر تشکر کن و بگو الحمدلله رب العالمین
8. با کسی درددل نکن!
9. و برای حرف مردم اعم از فامیل و دوست و همسایه وغیره دو ریال هم ارزش قائل نباش. زندگی کن برای خودت و برای رسیدن به خدا. 
تو -همه ی ما- مسافر به سوی خدا هستی مراقب باش مترسک مردم نشوی!

حرم مشرف شدید التماس دعا.
مهسا
17224 بازدید 134 امتیاز