پیام های شما
پرسش و پاسخ امضا شده : ۱۳۸۸/۰۳/۳۱ ۰۳:۰۲:۳۶
سلام ممنون از اينکه وقت گذاشتيد و راهنماييم کرديد. راه حلي که با عنوان "چشيدن طعم زندگي" اشاره کرديد دقيقا يکي از مشکلات منه که مدت هاست نتونستم براش راه حلي پيدا کنم. واقعيت اينه که من از هيچ چيز زندگيم لذت نمي برم. از بعضي چيزها در عذابم و باقي، هيچ احساسي در من ايجاد نمي کنه. علاقمندي راجع به يادگيري بعضي چيزها در خودم احساس مي کردم پيش از اين، اما هربار که نزديک شديم به يکيشون - مثلا طراحي- در همون دو سه جلسه ي اول تمام علاقه ام از بين رفت. و مثثل اين زياد پيش اومده، اينطور نيست که الان به يادگيري موضوعي علاقه نداشته باشم ولي انگار يک اصل کلي ته نشين شده در ذهنم که اين هم مثل بقيه اس. طراحي برام يه هنر بود ولي الان تکرار مکرر خط هاي منحنيه. نمي تونم خودم رو متقاعد کنم که باقي عمرم رو بگذارم براي مهارت پيدا کردن در کشيدن يک سري خط. يا رنگ يا صدا. فرقي مي کنن؟ به شناختن آدم ها هم علاقه داشتم به همين دليل روانشناسي خوندم ولي اون چيزي که فکر مي کردم نبود بنابراين ولش کردم. - مي بخشيد که توصيه ي شما رو براي رفتن پيش يک روانشناس نمي تونم بپذيردم چون مي دونم اونها آدم شناس نيستن- الان فردي رو ميشناسم که خيلي چيزها مي دونه راجع به دين مطالعه کرده خودش، نهج البلاغه درس مي ده و بينش راجع به هيئت و نجوم و .. هم حرفي مي زنه. موضوع خيلي جالبيه برام. يه زماني مي خواستم شروع کنم ولي خدا طبق معمول يکي از نشانه هاش رو فرستاد: \"علم را در شکم هاي خالي قرار داديم پس آن را با شکم هاي پر مي جويند پس کجا آن را پيدا کنند\" .رهاش کردم چون طاقت گشنگي ندارم. و غير از اين درس دين خوندن خيلي ترسناکه برام. به هزار دليل که بهتره نگم. مصداق اون آيه ي از سوره ي بقره هستم: حيران در شب تاريک بدون مهتاب، گاهي رعدي فضا رو روشن مي کنه ولي بعد باز هم تاريکي.
شهاب مرادی
سلام/ تا برای درمان قطعی به روانشناس مراجعه نکنید هر روزتان براین منوال خواهد بود. از ما گفتن.
یک بار دیگر پیام قبلی و پاسخ مرا بخوانید »لينك
یک بار دیگر پیام قبلی و پاسخ مرا بخوانید »لينك
برای سوال جدید شما در همین 5-4 صفحهی اول بالاترين امتياز تعداد قابل توجهی پاسخ مناسب پیدا می شود.