پیام های شما
پرسش و پاسخ
امضا شده : ۱۳۸۸/۰۱/۲۴ ۰۱:۰۹:۴۶
با سلام وادب وتبريک عيد خدمت حاج اقا مرادي نمي دونم بايد حرفامو چه جوري شروع کنم چون هيچ وقت فکر نمي کردم انقدر عاجز وناتوان بشوم که مجبور بشم اين حرفارو بزنم مدتي است که دلباخته ي پسر دايي ام شده ام بخاطر شرم وحيا وغروري که داشتم هيچ گاه وانمود نکردم که سرسوزني بهش علاقه دارم وبر عکس همشه وانمود ميکردم که ازش بدم مي ايد تا اين که با يکي از دوستانم که حس مي کردم مي تواند کمکم کند مشورت کردم نظر او اين بود که بهش زنگ بزنم وبگم که دوستش دارم علارغم ميل باطني ام اين کار را کردم اول که زنگ زدم جا خورد وبعد گفت دنياي من وتو خيلي از هم دور است.وهزار حرف ديگر که به دليل زياد بودن نميتوانم ان ها را بنويسم لحظه ي تحويل سال به حرم حضرت معصومه رفتم وخواستم اگه او مرا دوست دارد عاشق تر و واگر ندارد خدا کمک کند که فراموشش کنم که لحظه به لحظه دلباخته تر مي شوم حاج اقا من در خانواده وبستگان ازمحبوبيت خوبي برخوردار هستم وخاطر خواه زياد دارم ولي دارم همه چيز را از دست مي دهم کنکورمو خراب کردم پرخاشگر وبسيار سر به هوا شده ام با اندک چيزي اشکانم سرازير مي شود حاج اقا ايا تلفن من کار بدي بوده؟ايا غرورم شکسته شده ؟من نميتوانم فرامو شش کنم ؟حاج اقا بايد چه کار کنم؟
شهاب مرادی
سلام/ در مورد تلفن کار بدی نکردی و خدا را بسیار شکر کن که فهمیدی او دوستت ندارد!
پس عاقلانه و با تدبیر عمل کنید و بی جهت علاقه سازی و عشق پردازی نکنید. و  پاسخی مشابه.
جناب سروان! را خوانده اید؟
عاطفه حسيني
10834 بازدید 27 امتیاز