پیام های شما
پرسش و پاسخ
امضا شده : ۱۳۸۷/۰۷/۳۰ ۱۲:۵۳:۵۹
سلام آقاي مرادي اميدوارم الان که دارين پيام من مي خونيد حالتون خوب باشه ( البته انشاالله که هميشه حالتون خوب باشه } نوشتين کوتاه پس منم مي رم سر حرفام : آقاي مرادي من از دست خودم کلافم& خستم&آخه پس کي اين زندگي تموم ميشه . واقعا بي معني واسه چي داريم زندگي مي کنيم ؟ واسه چي داريم کار مي کنيم درس مي خونيم ؟ تا کي اين روزها همين طور تکرار ميشن ؟ کي راحت ميشيم ؟ زندگي براي من خيلي سخت مي گذره . از اين که جلوي چشمات زندگي که با تمام اميد مي خوايي سرپا نگهش داري به ... هم بدوني اين زندگي چطور داره فنا ميشه و کي داره بهش آتيش مي زنه ولي اجازه حرف زدن و دفاع از مسائل شخصيتم نداشته باشي تو زندگيم عين کسي شدم که دست و پا و دهنش بستن و انداختنش تو يه استخر آب و ميگن حالا اگه هنر داري شنا کن . شدم عين سگ .ديدن سگاي خونگي چطور مطيع صاحبانشون هستن ؟ غير اونا اجازه هيچ کاري ندارن اگه اونا بخوان ميره گردش اگه اونا بخوان ميره بازي وووووو زندگي من و خانوادم عمو و زن عموم دارن به باد ميدن تو هر کاري دخالت ميکن من الان 23 سالم و دانشجوي سال آخر کارشناسيم ولي خوب يادم که عموم اجازه نمي داد من درس بخونم همون کلاس چهارم من مي خواستن از مدرسه در بيارن تا بچه هاشون نگه دارم چيزي که برام غير قابل قبول اينه که چرا پدر و مادرم اينقدر گوش به حرف اون موجودات آدم نما مي کنن هر خواستگاري که در خونمون مي زنه زن عموم با گفتن حرفايي که هر کسي با شنيدنش شاخ در مياره مي ذاره مبره ( من هيچ وقت کاري نکردم که پيش خدا رو سياه باشم و ازطرفي من منتظر اين نيستم که کسي بياد دستم بگيره و ببره تا خوشبختم کنه من تو زندگيم براي همه ي اون چيزاي نداشته خدام داشتم ولي نمي تونم اجازه بدم که بعد اين همه سال با احترام آبرو زندگي کردن هر ناکسي من بد نام کنه . خيلي اتفاقات هست براي نوشتن ولي مي دونم زياد ميشه و حوصله ي شما هم سر ميره فقط يه خواهشي دارم برام ننويسين که با پدر و مادرت حرف بزن و بپرس چرا ؟ چون فايده نداره من تقريبا هر راهي امتحان کردم جز خودکشي اونم مي خواستم بکنم که خدا بد جوري زد رو دستم پس ديگه به فکرش نيستم )
شهاب مرادی
سلام/ 1. شما نارضایتی خودتان را به خوبی بیان کردید و احساستان را گفتید
ولی به "فرایند دخالت ها و مزاحمت های" آنها و "زمینه های بروز آن مزاحمت ها" اشاره نکردید
خودت این دو عامل را بازشناسی کن و راه کارهای منطقی کاهش و حذف یا کاهش آن عوامل را شناسایی کن
قبلا هم عواملی باعث بی اثر یا کم اثر شدن فشارهای آنها شده (مثل: مخالفت آنها با تحصیل تو در مدرسه و دانشگاه و اشتغال تو به تحصیل در ترم آخر کارشناسی!) همان عوامل را هم دور از چشم ندار البته هزینه و فایده هر اقدامی را عاقلانه و در آرامش ارزیابی کن.
2. مهمترین چیزهایی که باید در این مدیریت جدید مد نظر داشته باشی حفظ سلامت روحی و معنوی  خودت و آرامش، تکریم و احسان به والدین است.
3. علیرغم تذکر شما تاکید و تکرار می کنم با پدر و مادرت با مهربانی، ادب، تواضع و منطق گفتگو کن!
آنها را محکوم نکن و از آنها گله نکن
می دانم که سخت است و نیاز به یادگیری و تمرین دارد ولی تلاشت را بکن و از خدا کمک بخواه.
4. چند تمرین در یادداشت ترس از آینده نوشتم آنها را مجدد بخوانید.
آزاد
8423 بازدید 12 امتیاز