پیام های شما
پرسش و پاسخ امضا شده : ۱۳۸۷/۰۵/۱۳ ۰۲:۴۴:۱۴
با عرض سلام و ادب حضور شما
و لطفا
سال قبل خواستگاري داشتم(با معرفي واسطه) که خدمت تان عرض کردم خيلي مصر است و مرداد سال قبل خواستگاري کرده بودند و چند بار جواب رد داده بودم و باز اصرار داشت.حدود يک ماه پيش باز واسطه طي تماسي دوباره اين جريان تمام شده را از سوي آنها مطرح کردند و گفتند آن آقا واقعا متوجه دليل من براي اين جواب نشده !!! و من هم جوابم همان جواب قبل بود: نه.
تا اينکه روز سه شنبه8/5/87 خودش تماس گرفت و با اشاره به اينکه مي داند قضيه تمام شده است اما از من پرسيد چرا شما گفتيد ما به درد هم نمي خوريم و من هر چه قدر در اين مدت فکر کردم به علت جواب رد شما پي نبردم و من چه مشکلي دارم ؟ (بعد از گذشت حدود 5 ماه تازه داشت اين را مي پرسيد)
و من با توضيح اين که وقتي قضيه اي به نتيجه نمي رسد الزاما اين طور نيست که يک طرف قضيه مشکل دارد ، هم سعي کردم متقاعدش کنم و هم اينکه از پاسخ مستقيم و دليل ،طفره بروم.(دليل نگفته ام اين بود که ايشان به دلم ننشسته بودند و اصلا تيپ شخصيتي شان با من فرق داشت و نمي پسنديدم)
و خب او هم قانع نمي شد و مي گفت چه چيزي در من مشکل دارد قيافه ام ، اخلاقم ، اينکه آمدم و صادقانه و بي ريا همه چيز را براي تان گفتم و ....
و مصر بود حتما دليل قانع کننده اي برايش بياورم.
(چون قبلا برايم تعريف کرده بود که پس از بار اول جواب رد من به اصرار خانواده جاي ديگري خواستگاري کرده و به دلش ننشسته و به قولي مرا انتخاب کرده و ...) و اين بار هم دوباره گفت که من فقط يک جا براي اين امر رفته ام و...
من هم به طور غير مستقيم گفتم همان طور که شما در موردي به نتيجه نرسيده ايد و در اين مورد (من) به نتيجه رسيده ايد ، من هم نتوانستم به نتيجه برسم.
گفت من چه کار مي توانم بکنم تا شما راضي شويد و به نتيجه برسيد و چه چيزي را نپسنديده ايد تا من تغيير دهم و ...
من هم جواب دادم : اصلا چيزي در ميان نيست که شما بخواهيد تغيير دهيد و من نظرم عوض شود و مطمئنا اگر چنين هم بود من خودم هم متوجه بودم و نهايتش درباره آن با هم صحبت مي کرديم. فقط من در اين باره به نتيجه نرسيدم. همين.
وقتي گفت من هر چه را بخواهم آنقدر تلاشم را براي به دست آوردنش مي کنم و اگر نشد مي گويم قسمتم نبوده ، گفتم پس چرا همان موقع (چند ماه پيش) نپرسيديد و حالا که قضيه تمام شده بود و اين همه از اين جريان گذشته ؟
که گفت آن قدر به من شوک وارد شده بود که واقعا نتوانستم هيچ اقدامي بکنم.(که البته من هم نتوانستم با اين توجيه اش متقاعد شوم) و گفتم به هر حال جواب من همان است و فکر نمي کنم صورت خوشي داشته باشد که الان و بعد از گذشت چند ماه و در هر حالي که قضيه تمام شده است دوباره بخواهد مطرح شود.
___با اين که مادرم با نقل اين حرف ها احساساتي شده بود و شايد هم حس دلسوزي و او را همچون قبل تاييد مي کرد و از من خواست دوباره فکر کنم و نيز خودم هم با توجه به نجابت و تعريفي که از او مي کردند و ويژگي هاي مثبتش سعي کرده بودم بيشتر فکر کنم و باز هم پس از اين آخرين جواب فکر کردم و دلم مي خواست مي توانستم قبول کنم فقط به خاطر ويژگي هاي مثبتي که داشت اما باز هم به همان نتيجه قبل رسيدم.
و بنابراين بهتر ديدم نظر و مشاوره شما را نيز جويا شوم که حتما مراجعين زياد و مشابهي داشته ايد و همچون قبل راهنمايي هاي تان راهگشا خواهد بود.
________________________________________
سعي کردم کوتاه بنويسم.
از اين که وقت مي گذاريد سپاس گزارم و خوشحالم بزرگواري همچون شما حضور دارد که در اين مواقع از ارشادات و تجربيات شان بهره بگيرم.
نمي دانم تصميم درست و منطقي گرفتم يا نه؟
ممنون از وقتي که مي گذاريد.
شهاب مرادی
سلام/ شما -به هر دلیلی- تصمیم ندارید با او ازدواج کنید!و موضوع برایتان تمام شده است پس نظر من چه نقشی می تواند داشته باشد؟!
آیا به خاطر احساس عذاب وجدان به دنبال تائید هستید؟
نگرانی شما محسوس است ، یک بار دیگر نکات مثبت و منفی او و خودت را روی کاغذ بنویسید و خودت آنها را با دلایل منطقی و عقلی تحلیل کن و اگر نتیجه این بررسی با تصمیم آخرت سازگار بود لااقل عذاب وجدان نداشته باشید.
من اطلاعات حداقلی هم از شما دو نفر ندارم.هرچند بیش از 30 پیام از شما دریافت کرده ام و خوانده ام .
آیا به خاطر احساس عذاب وجدان به دنبال تائید هستید؟
نگرانی شما محسوس است ، یک بار دیگر نکات مثبت و منفی او و خودت را روی کاغذ بنویسید و خودت آنها را با دلایل منطقی و عقلی تحلیل کن و اگر نتیجه این بررسی با تصمیم آخرت سازگار بود لااقل عذاب وجدان نداشته باشید.
من اطلاعات حداقلی هم از شما دو نفر ندارم.هرچند بیش از 30 پیام از شما دریافت کرده ام و خوانده ام .