پیام های شما
پرسش و پاسخ
امضا شده : ۱۳۸۷/۰۱/۱۲ ۱۴:۱۱:۴۶
سلام جناب آقاي مرادي از شما خواهش مي کنم بعد از خوندن حرف هام، به دور از هرگونه تعصب مذهبي و عرفي به من کمک کنيد. اين تعصبي که ازش حرف مي زنم چيزيه که باعث شده من مجبور بشم حرف هايي رو که بايد با مادرم درميون بذارم تا به من راه حل نشون بده رو بيام اينجا و تو اين سايت با شما درميون بذارم. دختري 23 ساله هستم اهل يک خانواده ي مذهبي و دين دار. البته خودم خيلي وقته که فکر مي کنم از خدا دور شدم اما در هر صورت هنوز به خيلي چيزها پايبندم. شايد نمازم رو يک خط در ميان مي خونم اما حجابم رو کاملا حفظ مي کنم روزه هام رو کامل مي گيرم و--- البته مي دونم که گرفتن روزه يا حفظ حجاب ربطي به خوندن يا نخوندن نماز نداره و اينها فرايضي هستند که هرکدوم رو بايد به جاي خودشون انجام داد. من حدود سه سال پيش از طريق اينترنت و البته نه از طريق چت بلکه از طريق وبلاگ نويسي با پسري آشنا شدم، اين پسر هم سن خودمه و داراي يک خانواده ي کاملا مذهبي و ديندار هستن. خودش هم انساني بسيار معتقد و اهل دين و مذهبه. داراي خواهر و مادري محجبه و خودش هم داراي سر و وضعي ساده و معموليه. بعد از گذشت اين سه سال ما حس کرديم که به هم علاقه مند شديم. البته راجع به اين موضوع خيلي با هم بحث داشتيم که آيا اين حس ما واقعا علاقه است يا نه فقط به همديگه عادت کرديم و اين باعث شده که فکر کنيم به هم علاقه منديم. ما اين موضوع رو هزاران بار حلاجي کرديم و در پايان به اين نتيجه رسيديم که مقدار بسيار زيادي از اين حس رو علاقه ي واقعي تشکيل داده و خوب تا حد کمي هم به هم عادت کرديم که اجتناب ناپذيره. من از ابتداي آشناييم با اين پسر مادرم رو در جريان گذاشتم و تقريبا همه چيزهايي که بينمون مي گذشت رو براش تعريف مي کردم. مادرم به دليل همون تعصب مذهبي و ديني که گفتم هميشه من رو از برقراري ارتباط اينترنتي با اين پسر منع مي کرد و مي گفت که اين کار درستي نيست و اين آدم ها معلوم نيست کي هستن و من از اين ناراحت بودم که مادرم بدون اينکه از خانواده ي اين پسر چيزي بدونن ، اون رو هم با بقيه ي پسرايي که در اينترنت به دنبال پيدا کردن وسيله اي براي ارضاي اميال خودشون مي گردن به يه چوب مي روندن--- من حس مي کنم چون مادرم چت کردن و يا هرگونه ارتباط اينترنتي رو بد مي دونن ديگه هيچ کاري به اين ندارن که طرفشون چه جور آدميه و تنها به اين دليل که از طريق اينترنت با کسي آشنا شدم اين رو بد مي دونن! بگذريم شايد نظر شما هم همين باشه--- خلاصه به خاطر همين طرز برخورد مادرم درست در موقعي که من متوجه علاقم به اين پسر شدم و مي خواستم راهي پيدا کنم تا اين موضوع رو هم مثل قبل با مادرم درميون بذارم، اين طرز فکر و برخورد، من رو از اين کار منصرف کرد و درواقع جرات اين کار رو از من گرفت. اين آقا اهل تهران هستن و تابستون قبل فرصتي دست داد تا من به تهران برم و در مدتي که اونجا بودم چندبار ايشون رو ديدم و طي اين ديدارها من تا حدي فهميدم که آنچه از طريق اينترنت راجع به ايشون حس کرده بودم درست بوده و ايشون جزو دسته پسرهايي که قصد به دام انداختن طعمه رو دارن نيست. ايشون داراي سر و وضعي معمولي و مذهبي و ساده بود و حرفهاش هم بسيار منطقي بود و هيچگونه خطايي هم در رفتار و گفتار ازش سر نزد. که البته مي دونم نميشه آدم ها رو به سادگي و با سه سال ارتباط اينترنتي و چند نوبت ملاقات شناخت. اما حداقل چيزي که فهميدم اين بود که اين آقا در هيچ موردي به من دروغ نگفته بود. اين رو هم بگم که از ابتداي آشناييمون مادر اين آقا در جريان ارتباط ما بود و حتي قضيه ي علاقه ي ما به هم رو هم مي دونست. مسئله ي مهمي که من رو درگير خودش کرده اينه که اين آقا الان بايد طبق موظفي به سربازي بره اما به دليل مشکلاتي که داره از اين کار امتناع مي کنه و مي گه که هيچوقت قدم به سربازخونه نميزاره! چيزهايي راجع به سربازي ديده و شنيده که باعث شده اين حالت براش بوجود بياد. به دليل اينکه نمي ره سربازي نمي تونه کار بگيره و از همه چي مونده و الان تمام فکر و ذکرش شده گشتن دنبال آشنا براي معافي گرفتن! ما با هم قرار گذاشتيم که هروقت تونست روي پاي خودش وايسه بياد خواستگاري و من مي دونم که اگر به لجبازيش ادامه بده و سربازي نره شايد به اين زودي ها نتونه روي پاي خودش وايسه. ما چندين بار روي اين موضوع با هم بحث کرديم و اون هربار گفته که به سربازي نمي ره. اين موضوع انقدر بهش فشار آورده که با وجود علاقه ي شديدي که به هم داريم چندين بار به من گفته که فکر مي کنه نمي تونه من رو خوشبخت کنه و مشکلات انقدر زيادن که شايد نتونه به اين زودي ها از پسشون بربياد و نمي خواد که من به پاي اون بسوزم . با وجود 23 سال سن حرف هايي مي زنه که خيلي بالاتر از تجربه هاي اين سن هست. يکبار که بحث کرده بوديم مي گفت که الان که زير يک سقف نيستيم همه چيز قشنگ و خوبه اما وقتي وارد زندگي بشيم و مشکلات سر راهمون قرار بگيرن اونوقت ديگه همه چيز به اين خوبي و قشنگي نيست. وقتي که مجبور بشم براي يک لقمه نون شب و روز کار کنم اونوقت ديگه نمي تونم مثل الان عشقم رو با تو تقسيم کنم و مي ترسم ازين که زندگيمون اونجوري بشه و اونوقت اگه حتي يک لحظه تو احساس بدبختي کني من نمي تونم جوابگوي خدا و حساب و کتابش باشم . مي گفت اگر هم بخوام رو پاي خودم وايسم بايد حداقل 6 تا 7 سال ديگه صبر کنيم تا من بتونم يک درآمد خوب و ثابت داشته باشم. اما من با 23 سال سن چه جوري مي تونم خانوادم رو راضي کنم که 7 سال ديگه صبر کنم تا اين پسر که از نظر مادرم هم مورد قبول نيست بياد خواستگاريم؟ اگر دست خود من بود و اگر رنج و ناراحتي پدر و مادرم براي من مهم نبود، تا 10 سال ديگه هم صبر مي کردم... آقاي مرادي نمي دونم چي کار کنم. درمونده شدم. دلم مي خواد موضوع علاقه م رو به اين پسر با مادرم درميون بذارم اما مي ترسم و نمي تونم. از طرف ديگه نمي دونم که اگه به اميد خدا اين پسر تونست تا دو يا 3 سال ديگه به اوضاع خودش سر و سامون بده ، چه جوري به مادرم بگم و اونو راضي کنم که بذاره بياد خواستگاري. دلم مي خواد بهش کمک کنم و بتونم باري از دوشش بردارم تا بتونيم به هم برسيم. ما به هم خيلي علاقه منديم ،خيلي زياد اما مشکلات هم زيادن. ديروز که روز شهادت اما جواد(ع) بود با هم نذر کرديم که اگه تا سال ديگه همين موقع به يه ثبات مالي رسيد، براي نيمه ي شعبان و عيد غدير و شهادت امام جواد به مقداري که برامون مقدور باشه در راه خير خرج کنيم. آقاي مرادي من از شما راهنمايي مي خوام. من بايد چي کار کنم؟ خواهش مي کنم راهنماييم کنيد. خيلي افسرده و ناراحتم. منتظر راهنمايي شما هستم.
شهاب مرادی
سلام/ دخترم این علاقه ی شما اسمش علاقه ی یک طرفه و توهم عاشقیه
علاقمندی یک پسر را با خواستگاری رسمی ِ فوری تست کنید.

این آقا پسر لجباز است و مسولیت پذیر نیست.
و به زبان بی زبانی عدنم علاقه مندیش را به شما ابراز کرده ولی شما
نمی خواهید که قبول کنید.

من با نظر مادر شما موافقم چت و امثال آن خطرناک ومضر است.
اساسا ابزاری که امکان آزمون شخصیت ومتانت و مسولیت پذیری خواستگار را از دختر بگیرد خطرناک است!

واقعیت این است که دختر با پسر فرق دارد
...ای کاش دخترخانم هایی  که سالهای قبل اشتباه امروز تو را مرتکب شدند و تمام شانس های ازدواجشان را به پای یک پسر بی تعهد و ...، فدا کردند،
(در حالی که همان روزها، آقا پسرهای محترم و مسولیت پذیری از آنها رسما خواستگاری کردند ولی خواستگاری آنها بی دلیل رد شد...)
اجازه می دادند تا درد دلشان کامل منتشر شود تا باور کنید
خطر کاهش تدریجی شانس ازدواج دختران واقعی است.
جناب سروان!
ميم23
13965 بازدید 44 امتیاز