سلام جناب مرادي
اولين باريست که با اميد به سايت شما آمده ام« اميد وارم نا اميدم نکنيد»
شما در پاسخ به دختر ي که از ازدواج دير هنگام مي ترسيد فرموديد رد کردن خواستگارها يي که به گمان آنها زود هنگام ست اما مسئله من
اينه که در چند سال اخير خواستگارهاي خوبي داشتم از پاسدار ودبير گرفته تا
نما کار وموبايل فروش که همشون با بي تفاوتي پدرم مواجه شدند وامروز
که از اون خواستگار ها خبري نيست من ماندم و خواهرزاده هايي که ازدواج زود هنگامشون رو به رخم مي کشند ،برادر هايي که از دير شدن ازدواج خواهرشون مي رنجند ،زن برادر هايي که حرفاشون همه با طعنه و گوشه کنايست
خواهر هايي که نگاهشون بوي ترحم مي ده ،مادري که دل نگرونه واسه دختره (به قول خواهر زادم ترشيده )
وخواهر کوچکتري که ازدير شدن ازدواج خودش مي ترسه ،من يه دختره معموليم
واينهم بود سرگذشتم راستي من سني ندارم تازه 21 سالم تموم شده اما اين حرفها بد جوري
زندگيم وعمرم رو جوونيم رو به هم ريخته من مي گم اگر خدا نخواسته خوب من هم نمي خوام
راضيم به رضاي او . اما با حرف مردم چه کنم ؟توي اين دوران زندگي همه ي مردم پي درس وعلم وخوشي ها شون هستند اما منه بيچاره مدام بايد تو ذهنم مرور کنم که کي چرا اين حرف رو زد .
شما من رو راهنمايي کنيد وبه من بگيد چيکار کنم که بهتر زندگي کنم وشادتر باشم وبا تمسخر اطرافيانم چه کنم؟
دراين شب اربعين حسيني از شما التماس دعا دارم ارادتمندشما :زينب
شهاب مرادی سلام/ چند نکته:
1. 21 سالگی اصلا و به هیچ وجه دیر نشده!
2. به حرف های بی اساس یا ابلهانه دیگران بی توجه باش و اهمیت ندهید، غیبت نکنید و غیبت نشنوید .
3. با پدرتان گفتگو کنید تا خواستگارهای بعدی با بی توجهی او روبرو نشوند.
4. ازدواج مهم است ولی مسلما همه زندگی نیست!
5.علت خیلی از حرفها بی کاری و بی برنامگیست. برنامه ی روزانه شما چیست؟
