پیام های شما
پرسش و پاسخ
امضا شده : ۱۳۸۶/۱۰/۰۱ ۱۶:۱۲:۴۲
با عرض سلامو خسته نباشيد (خصوصي) من يه دختر 21 ساله ام درست هفت سال پيش با يه پسر دوست شدم زماني که خيلي بچه بودم هميشه از اين رابطه ناراحت بودم و اوني نبود که من ميخواستم هميشه دنبال بهونه ميگشتم تا ازم دور بشه اما از اونجايي که يه دختر خيلي احساسي ام هيچ وقت دلم راضي به اين کار نشد حتي اينقدر از مامانم دور بودم که نتونستم باهاش حرف بزنم تا اينکه پنج سال گذشت آره خيليه اما مثل يه چشم بهم زدن بود بابا و مامانم از رابطه ما با خبر شدن بابام يه آدم تعصبيه بايد بگم که زندگيم مثل جهنم شدسختي هاي زيادي کشيدم اما بهترين موقعيت بود که براي هميشه از زندگيم بره و من کم کم فراموشش کردم البته الان که دارم براي شما مينويسم دانشگاه رفتم ودو سال گذشته و من ديگه توي اين مدت باهاش حرف نزدم و زندگيم هم خيلي بهتر شده دوباره تونستم اعتماد خانوادم رو جلب کنم اما بعد از اين مدت از طريق يک دوست ازم خواسته که يه بار ديگه باهاش حرف بزنم ميخواد علت جداييمون رو بدونه ميترسم که باحرف زدن من همه چيز دوباره خراب بشه و لزومي نميبينم . اما الان از اون روز تا حالا که حدود شش ماه ميگذره اکثر شبا مياد در خونمن و رد ميشه.احساس خوبي ندارم گناهي کردم که تابانش[تاوانش] به قيمت گزافيه .در حالي که خواستگارهاي زيادي دارم شايد امروز شايد فردا شايد هم يک ماه ديگه کسي رو براي زندگي انتخاب کنم اما همه هراسم از اينه که اون هيچ وقت از زندگي من نره البته بايد بگم که اون هيچ وقت ازم خواستگاري رسمي نکرده . نميدونم چرا دختري مثل من که توي دانشگاه زبان زد و اونهمه اعتبار داره بايد به خاطر يه اشتاه بچه گونه ندونه که چکار کنه هنوز هم نميتونم با مامانم درباره اون حرف بزنم. از اينکه ميخواد دوباره باهام حرف بزنه. ميدونم ببخشيد خيلي طولاني شد اين حرفا خيلي وقته توي دلمه و نميتونستم به کسي بگم حالا از شما ميخوام که بهم کمک کنيد.متشکرم از لطف شما
شهاب مرادی
سلام/  تلاش او را برای تماس  یک "مزاحمت " بدانید نه گفتگو! و نه خواستگاری!!!
به وسیله ی همان واسطه با بیانی محکم  او را تهدید کنید . (قانونی ؛ مثل اطلاع دادن به خانواده یا 110)
 
تارا
8597 بازدید 6 امتیاز