سلام حاج آقا؛ خدا قوت لطفا خصوصي: 1.ديروز تازه فهميدم هنوز خيلي مونده تا بشناسمتون!راستش انتظار برخورد خوبتون رو نداشتم؛ فکر ميکردم منو ببينين بهم اخم ميکنين و شايد اصلا بگين چرا اومدي سر کلاس؟حتي اونقدر از برخوردتون مي ترسيدم که توي مراسم کلنگ زني هم که اومدم سعي کردم طوري قايم بشم که شما منو نبينين.ولي شما بهم لبخند زدين حتي با اينکه باز هم فهميدين به توصيه تون عمل نکردم. 2.راستش آخرين چيزي که از شما توي ذهنم حک شده بود و مرتب تکرار ميشد لحظه اي بود که سرم داد زدين و گفتين من حداقل 800 تا پيام از تو خوندم و با هربار يادآوريش انگار يه چيزي آوار ميشد روي سرم! براي همين ديروز نامه مو واقعا با ترس دادم و اصلا انتظار نداشتم با اون محبت بگين نامه مو بدم بهتون 3.همه اين ها رو نوشتم تا ازتون تشکر کنم و يک سؤال:ميتونم بازهم سر کلاس بيام؟يا ميتونم از راهنماييتون در حل اين مسئله کمک بگيرم؟