شب آفتابی/ اینجا افراد هویت و هیجان هایشان را باهم به اشتراک می گذارند
افطار را جایی دیگر(البته به اجبار) میهمانی بود و برای همین کمی دیر به برنامه رسید. اما به جای آن تا نیمه شب در محل برنامه حاضر بود. آخرین نفراتی که آن شب از دهکده مقاومت بیرون رفتند کارگردان برنامه، سردبیر نشریه و حجت الاسلام شهاب مرادی بودند.
آن شب مفصل ترین و مبنائی ترین بحث های فرهنگی ردّ و بدل شد. آنقدر مفصل و با حرارت که فرصتی برای مصاحبه و گفتگو برای کتاب، نشریه باقی نماند.
دومین جلسه هم که در دفتر نشریه برگزار شد به مباحثی از آن دست گذشت و البته ثمرات فرهنگی دیگری نیز داشت!
آنچه می خوانید ماحصل گفتگوی ما با حجت الاسلام شهاب مرادی در سومین جلسه است:
-شما برنامه را دیدید، گویا برایتان هم غیر منتظره بود، لطفاً احساس و نگاهتان را برایمان توصیف کنید.
»»خیلی خوشم آمد. توصیفی قبل از این از خود شما و آقای بهزادپور شنیده بودم. توصیفی که نفر دیگری کرده بود و خیلی ابتدایی و ساده بود. باز به نگاه افراد برمیگردد. اما افراد با ذوق و سلیقه هم که دیده بودند ترجیح داده بودند برای ما توصیف نکنند که از کار لذت ببریم. خیلی برایم جالب بود که تلفیقی از هنرهای مختلف بود. این را جای دیگر ندیده بودم. خیلی برایم جالب بود. احساسم این است که شاید یک نکته ویژه، غافلگیری در این کار است که خیلی هم زیبا بود. اینجا داستان کار را شما میدانید و بسیاری از آن برایتان تکرار میشود. بازخوانی یک هویت است. تعلیق در داستان وجود دارد اما اینجا در نمایش و اجرا وجود داشت. و این حسی که انسان در آن دارد. خیلی جالب است یعنی مثلاً وقتی وضعیت قرمز شنیده میشود میگوییم حتماً صدای بمباران میآید، ولی وقتی حرارت آتش و صدای انفجار را احساس میکنید یعنی صورتتان هرم گرما را میگیرد و بهت انفجار را در فضا میبینید، کاملاً فضا و حال و هوای نسل قبل را به این نسل پیوند میزنید. و شاید بهترین صحنههایی که توانسته بود آن عظمت را نشان دهد و حس را منتقل کند، صحنههای دفاع مقدس بود. چون صدا و گرما و دود و آن بههمریختگی در آن دیده میشد که در تلویزیون این دیده نمیشود.
-کدام آیتم بیشتر نظر شما را جلب کرد؟
»»دیدن فیلم و تئاتر و نمایش و اینها یک تکنیک و مهارتی میخواهد. آنچه من واقعاً لذت بردم از دیدنش، دیدن آن چند پاسداری بود که زیر بالکون جماران میایستادند، خیلی آن فضا زنده بود. هم نورش و هم افراد. حال خاصی پیدا کردم. خیلی دوست داشتم تصویر امام را روی صحنه میدیدم. آن صحنه امام خیلی برایم جذاب بود.
-اگر قرار بود شما در یکی از آیتمها باشید، دوست داشتید در چه پرده ای بودید، یا به جای چه نقشی یا کدام فضا بودید؟
»»تلخترین نقطه تاریخ بشر شاید دوران امیرالمؤمنین علیه السلام است. یعنی من همچنان در طول تاریخ مظلومترین شخص را امام علی علیه السلام میبینم، ارواحنا فداه. با این که خیلی سخت بود ولی دوست داشتم معاصر دوران امیرالمؤمنین بودم.
-به نظر شما این روش از اجرا و انتقال پیام و معارف چقدر میتواند تأثیرگذار باشد؟
»»این یک روش پویاست. و تأثیرگذاریاش از روشهای دیگر بالاتر است. زنده بودن آن چیزی که مردم میبینند در فضا تأثیر دارد، وقتی شما اسب و شتر را میبینید و بعد صدای روضهخوانی را میشنوید(هرچند ممکن است منطبق با تاریخ نباشد، چرا که بالاخره نمایش است و دست روایتگر نمایش در برخی چیزها باز است که مثلاً شتر بیجهاز باشد یا نه و یا ...) این در عمق جان می نشیند. قبل از این که این کار را به تئاتر تشبیه کنم، بخشی از آن نمایش نور و سایه است و بخشی کاملاً صداست و بخشی کاملاً تعزیه است. من در سایتم بخشی از کارهائی که در عاشوراییان برنامهریزی میکردید و با همین هنر آقای بهزادپور تلفیق می شد و اجرا میشد، آنجا هم مثلاً تصویری که داشتم و در سایتم گذاشتم این تعزیهخوانی به شیوه جدید و هنری را، مداح قبل از منبر نام گذاشتم. یک تعزیهخوانی نو است. تئاتر در آن هست اما بیش از هر چیز نگاه من به این کار به یک سینمای پاناروما شبیهتر است تا چیز دیگر. فکر میکنم ۱۶۰ درجه چشم مرا درگیر میکند. وقتی محو تصویر مقابلم بودم در روضه شب عاشورا که امام حسین(ع) با حضرت زینب(س) صحبت میکرد از نسیمی که به صورتم خورد فهمیدم که الان این طرف پنجرهای برای دیدن من باز شده. کسی به من نگفت این طرف را نگاه کن. نسیم به من گفت این سو را نگاه کن. نگاه کردم و بعد شما میبینید که نور به سمت راست صورتتان میافتد و شما با حیرت میبینید که دارید نماهایی از محله های تهران قدیم را مشاهده میکنید. این کار به نظرم یک سینمای بسیار پویاست، سینما هست ولی سینما نیست.
-بالاخره این یک ابزار و یک روش است برای اجرا. تلفیقی از ابزارهای مختلف. این الان در جامعه ما چقدر کارکرد دارد؟
»»این یک ابزاری است که آدم فکر میکند این ابزار فقط برای نشان دادن حماسه است. یعنی اگر موضوعی خالی از حماسه است شاید اگر مملو از احساس باشد و اگر خالی از حماسه باشد شاید نتوان با این ابزار آن را نشان داد و مخاطب را دو ساعت نشاند پای این کار تا خودشان را بسپارند به این فضا. به نظرم ابزار مناسبی است برای این جنس از نمایشها. ولی می شود روی آن کار کرد برای موضوعات دیگر.
-اگر بخواهیم بحث تهاجم فرهنگی یا جنگ نرم را مطرح کنیم، فکر میکنید که این روش و این ابزار چقدر کارکرد دارد و چقدر نیاز است به آن بپردازیم. بخصوص برای انتقال یک سری از مفاهیم به جوانان جامعه؟
»»ما مادامی که نتوانیم بچههایمان را خردمند و خردورز بار بیاوریم، هنر هیچگاه نمیتواند آنها را از آماج فتن دور نگه دارد. جنگ نرم که هیچ یعنی من این را خیلی قطعی میگویم: هیچوقت ما مصون از جنگ سخت و جنگ نرم نیستیم. هیچوقت دشمن با ما در آتشبس قرار نمیگیرد، چون مادامی که ما آرمان داریم، مادامی که ما هویت داریم این جنگ ادامه دارد. احساس میکنم بعضی فکر میکنند دوره جنگ سخت تمام شده است. ما همیشه باید آماده جنگ سخت باشیم و بدانیم دفاع در جنگ نرم این است که بچههایمان را خردمند و اهل تحلیل و شناخت بار بیاوریم. هنر میتواند در این فرایند کمک کند اما هنر به تنهایی شاید در کودکان به بخش هیجانیشان غلبه کند و آن عقلگرایی و عقلانیت و خردورزی و تشخیص و بصیرت را تضعیف کند. آنچه مهم است این است که امروز غرب دنبال ضربه زدن به ما از راه جنگ نرم است. واکنشهای ما انگار به این فضا بیشتر بوده و آنها هم فکر میکنند برای آنها کمهزینهتر است و بنابراین با ما بازی میکنند. هیچگاه دراین دویست ساله اخیر مسأله رویارویی تعطیل نبوده، شدت و ضعف داشته و کم و زیاد شده ولی بالاخره بوده. باید کودک را در خانه و مدرسه طوری بار بیاوریم که با عقل و ادب بار بیاید تا در مقابل جنگ نرم و فتنهها یک آدم با ایمان و با بصیرت شود. اگر ایمان و بصیرت و این قبیل واژهها بشود شعار، ما وسیلهمان را از دست دادهایم، به جای تفنگ آهنی پُر، به بچههایمان تفنگ چوبی خالی دادهایم. ما بچههای مان را باید در مدرسه تجهیز کنیم. باید روی این موضوعات کار کنیم. بچههای خلاق دارای روحیات سالم و تربیت درست. واقعاً پایه و زیربنای توسعه فکری در کشور باید در دوران ابتدایی دیده شود، یعنی مهمترین جاست برای ما. جوانهایی که میخواهند خدمت کنند به کشور باید بدانند پیشدبستانی و دبستان مهمترین فضایی است که باید کار کنیم. اگر جلساتی از این دست برای بچههای ابتدایی شکل گیرد آن هم توسط فعالترین و بهترین نیروهای فرهنگی ما میتواند موفق باشد که آنوقت بچههای ما خردمند بار میآیند. یعنی بتوانند با عقلشان هیجاناتشان را کنترل کنند.
-بعد از این که این برنامه را دیدید توصیه شما به مسئولین فرهنگی چیست. چون شما در مقام یک کارشناس فرهنگی مذهبی هم هستید.
»»نه من یک روضهخوان هستم. توصیه این است که دقت کنید تمام این نمایش چه چیزهایی را یادآوری میکند؟ عقل و جهل، حق و باطل، ظالم و مظلوم و این یعنی اساس هویت ما. خدا و شیطان در نگاه اسلام با نگاه مسیحی و دیگر باورها و دینها فرق میکند. کید شیطان ضعیف بوده از اول، «کان ضعیفا» و خداوند به ما عقل داده است. ابزار غلبه به شیطان و سپاه شیطان را داده است. ما باید امیدوار باشیم که بالاخره پایاننامه این نمایشنامه بشر «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» است. وارثان این زمین و زندگی، صالحین هستند. شیطان شکست میخورد. «ان الباطل کان ذهوقا» یعنی باطل رفتنی است. دل قوی دارید. اینطور نیست که این داستان همیشه تکرار شود و ما همیشه رأس امام حسین(ع) را بالای نیزه ببینیم. قطعاً روزی یزید و یزیدیان زیر پا قرار میگیرند و از بین میروند. قطعاً آمدن امام مهدی(عج)، یکی از نشان های بسیار روشن و قویاش، که در روایات ما خیلی به آن تأکید شده است، تکامل عقل بشراست. انتظار یعنی حرکتی به سمت عقلانیتر شدن. و اینجا عقل در این مقال به معنی مقابل عشق نیست. اتفاقاً عقل و عشق در یک گروه قرار میگیرندو جهل و نفرت در یک گروه. مهربانی با خلق خدا در همین گروه عقل است که رأس عقل را اهل بیت فرمودهاند: «التودّد الی الناس». تمام اینها از یک گروه است. ما باید با نگاه روشن به موضوع حق و باطل که همیشه در هر کجای عالم هم هست، عمل کنیم. در تمام پردههایی که دراین نمایش دیدید مهمترین پرده، صحنه کربلاست. صف کربلا جایی است که خطها، رو شد. در بعضی پردهها میبینید که مخفی است و دوران فتنه است و حق و باطل معلوم نیست و آنجا شناخت خیلی کار سختی است. اما کربلا روز است. شب نیست. شما در آیتم تشییع جنازه حضرت فاطمه سلام الله علیها که خود ایشان هم فرمودند: مرا شبانه غسل کن و کفن کن و نماز بخوان و دفن کن، لیل شب است و تاریک، مرموز است، حق و باطل شناختش روشن نیست ولی کربلا روز است مثل آفتاب روشن است. حسین و حقانیت حسین مثل آفتاب روشن است. و روشن است که سپاه مقابلش باطل است. این صحنه همیشه هست. ما باید همیشه بتوانیم صفبندی خودمان را پیدا کنیم. توصیه من به مسئولین فرهنگی این است که در فضای فرهنگی از نمایشهای بیاثر دوری کنند، سینمای ما از فیلمهایی که تولید میشود و در آن جز این که به نفع گیشه و تهیه کننده و به ضرر فرهنگ کشور است، هیچ چیزی ندارد، دوری کنند. بعضی از فیلمهای ما هیچ فایدهای جز ضرر فرهنگی و باوری ندارند. بعد میبینیم ما مردم را برای یکی زندگی بهتر در آن فیلم و نمایش آماده نمیکنیم. هستند افرادی که خیلی هم صاحب ادعا هستند در تئاتر، برخی افراد نمایشنامههائی که تنظیم میکنند و میبرند روی سن خیلی صاحبنام هستند ولی قطعاً ضررشان از خیلی از بیگانگان بیشتر است. ما باید نگاهمان نگاه به هویت دینی و هویت اسلامی خودمان باشد. بعد بر مبنای هویت، نقل این داستانها مهم است. مهم است که خدا در قرآن این قصص را نقل میکند. چون نقل این داستانها هویت ما را میسازد. داستان حضرت آدم و حضرت ابراهیم که در تمام ادیان گفته شده برای این است که اینها هویت ما را می سازد. داستان اهل بیت و کربلا هویتساز است. ما در مورد موضوع هویت و موضوع با اهمیت عقلانیت باید کار کنیم که بر اساس آن هویت با ابزار عقلانیت راهمان را ادامه دهیم تا در صف یزید و یزیدیان قرار نگیریم، تا موج فتن ما را نبرد. این نیاز به این کار دارد و هر چقدر این کارها هیجانی صرف باشد تأثیرش پایینتر است. هر چه شعاریتر شود باز میآید پایین. باید تلفیقی از شعار و شعور باشد. باید از این کارها حمایت کنند. حمایت شایسته که به نظرم جای تشکر دارد از هر کسی که در این کار شرکت کرده است.
-چه کسانی به نظر شما این نمایش را ببینند خوب است و چه کسانی نبینند؟ یعنی این کار متعلق به چه گروهی است؟
»»فکر نمیکنم کسی نبیند، یعنی برای کسی مضر نیست ولی هرچه افراد فاصلهدار تر باشند از این مفاهیم، این میتواند تلنگرهای خوبی به آنها بدهد. این نمایش کسی را تحقیر نمیکند که ما رفتیم جنگیدیم شما مثلاً نیامدید. کل تاریخ را به اشتراک میگذارد. ما هیچ کدام در دوران حضرت ابراهیم نبودهایم ولی در مورد بتشکنی به اشتراک میگذارد که اگر رفتار ابراهیم را پسندیدی، ابراهیمی هستی. در غدیر دست علی بالاست، کیف میکنی، تو علوی هستی. در کربلا گریه میکنی بر علی اصغر، تو حسینی هستی. دوست داری این جوانها مثل شیر میروند جبهه و از این غرش بمب نمیترسند، تو حزباللهی هستی. نمیپرسد تو روسری سرت هست یا نه، سابقه جنگ داری یا نه، میگوید خوشت بیاید با مایی و بدت بیاید آنطرفی هستی. از هر که خوشت بیاید با او هستی. این خیلی خوب است برای هر کسی که بخواهد ببیند. خارجیها هم بیایند ببینند.
-چرا مردم استقبال میکنند؟ یعنی به نظر شما این استقبالی که تقریباً بین ۹۰ تا ۹۵ درصد راضی هستند از کار، نشان دهنده چیست؟
»»چند نکته وجود دارد. در این نمایش سرزنش وجود ندارد. دیالوگهایش توی سر کسی نمیزند. سرزنش در آن نیست. چیزی را حقنه نمیخواهد بکند، تحمیل در آن نیست. اصلاً تحلیلی در آن نیست. نشان میدهد و روایت میکند. امانتدار است در روایت. حمله کردند و شهرهای ما را بمباران کردند. خانه بیدفاع را بمباران کردند. طرف تحلیل میکند در ذهنش میگوید چه میکردیم؟ نباید میرفتیم بجنگیم! این است که اصلاً آزاردهنده نیست و مردم میپسندند.
-راجع به چند مطلب میخواهم نظرتان را بپرسم. یکی راجع به موسیقی. موسیقیاش را شنیدید؟
»»شنیدم، موسیقیاش موسیقی کلاسیک غربی بود. من خیلی از موسیقی غربی سر در نمیآورم.
اصلاً این موسیقی شنیده شد؟ چون از برخی که میپرسیم آنقدر محو تصویر بوده اند که، آن بستری که روان حرکت میکند (موسیقی) را اصلاً متوجه نمیشوند.
این موسیقیاش موسیقی فیلم بود. شاید یکی از جاهایی که این را به فیلم شبیه میکرد موسیقیاش بود. صدای آقای کریمی خوب بود. به نظر من صدای آقای آهنگران در آن نبود. این ضعف است و جای انتقاد دارد. دوست داشتم صدای آقای محسن طاهری و آقای حاج منصور را میشنیدم. در مقطع دفاع مقدس این صداها تاریخی است. خصوصاً صدای آقای آهنگران بخشی از تاریخ است. اگر بتوانید ازاین استفاده کنید خیلی خوب است. اصلاً بنا نیست این کار تمام پردههای نمایش کربلا یا تمام تاریخ دفاع مقدس را بگوید. آنچه که من برداشت کردم به بیان یک سری نشان اکتفا کرده است. نباید ازاین انتظار داشت که کامل همه چیز را روایت کرده باشد. اما در همین حد عرض میکنم که صداها خیلی تأثیرگذار بود.
-نورپردازیاش چطور بود؟
»»خیلی خوب بود.
-راجع به دکور؟
»»دکور جماران را می پسندیدم که روی صندلی عکس امام نباشد، چون عکس امام متعلق به بعد از رحلت است. میپسندیدم عکس امام در حال سخنرانی دیده میشد و پاسدارها حالت زندهتر داشتند که فضا را خیلی تلطیفتر میکرد. این اگر اصلاح شود خیلی بهتر است.
-حالا که بحث پسندیدن است، فکر می کنید کجاها را باید تغییر داد یا ارتقاء بخشید؟
»»تنها بخشی که نپسندیدم بخشی بود که اسرائیلیها و شیطان میآیند که ضعیف بود. ولی اصلش خوب بود. پرداختن به مسئله صهیونیسم چیز خوبی بود. تنها نقطه ضعفش اجرای آن بود. اسرائیل را قوی نشان دادید. اسرائیل هیچ چیزی نیست. اسرائیلی که حزب الله آن را زد. انفجارهای در بخش اسرائیل باید خیلی ضعیفتر باشد. به جای آن باید حتماً حزبالله را نشان میدادید یا سید حسن را که لبیک یا حسین میگوید. یک نریشن حماسی از آقا یا کسانی که پیرو آقا هستند، مثل سید حسن باید میبود. دشمن را حقیر نشان دهید. دشمن را باید خار کرد. ما دشمن را احمق نشان نمیدهیم (البته اگر احمق نبودند بنای اسرائیل و صهیونیسم را نمیگذاشتند). واقعاً آنقدری که اسرائیل تا الان هزینه کرده برای این که این غصب را به دست بیاورد واقعاً هزینه بیشتری کرده و منفعت کمتری برده است. انسانی که ظلم میکند واقعاً احمق است. عاقل کسی است که آخرت خود را خراب نکند. آنچه که میگویم این است که برای دشمن هیمنه و هیبت نسازیم. ولی بمباران را نشان دهید. بمب است. ولی بعدش نشان دهید که توپهای ما میزنند. بعد نشان دهید که انفجارهایی که میشنوند صدای توپهای خودمان است. بیشترین جایی که جمعیت داریم در اعزام نیرو است. مثلاً باید رفتن سپاه محمد و فتحالمبین را نشان دهید. اصلاً مهم نیست که منطبق با کدام مقطع از تاریخ است. یا نشان دهید که جمعی پا میکوبند و میروند و با صدای الله اکبرشان ترس در دل دشمن میاندازند. آن انفجارهای عبثی که به کوه میزنند، شما میخواهید بگویید اینها به اصل توحید و وحی حمله میکنند باشد ولی میدانید که خدا کسی را که با او می جنگد خار میکند. خدا برای تحقیر ابرهه که فیل میآورد(مردم فیل ندیدهاند و برای آنها سپاه خیلی عظیم است) خداوند برای مقابله با آن پرنده میفرستد. آن هم با یک سنگریزه. دشمن را خار کنید. نشان دهید که زیاد هستند و سپاه شیطان هستند. ولی دربخش آنها انفجارها کمتر باشد. و حتماً در مقابلش عرصه را خالی نشان ندهید، حزبالله و انتفاضه را نشان دهید. حتماً برای این که خود بچهها بدانند نشان داده شود که معلم انتفاضه و مقاومت حزب الله، امام و بسیجیهای امام هستند. امام و فرزندانشان در جبهه. این خط را بتوانیم متصل نشان دهیم.
این مدل اجرا، اجرای حضوری است...
من با ضبط این مخالفم حتی با یک صحنه آن و پخش آن از تلویزیون یا سینما. شخص باید حس کند از نزدیک.
-درست می گوئید. الان همه چیز دارد مجازی میشود...
»»اینجا افراد هیجانهایشان را با هم به اشتراک میگذارند. بعضی افراد میترسند. چون من ردیف آخر نشسته بودم. میدیدم افرادی را که به همدیگر نگاه میکردند که اگر بقیه هم ترسیدهاند بلند شوند و بروند ولی وقتی میبینند کسی نمیترسد شجاعت پیدا میکند. اینها شجاعتشان را با هم به اشتراک میگذارند. این خیلی خوب است.
بحث حق و باطل است و کربلا باید دیده شود. صرفاً یک محاصره نیست که راه را بر یک آقا با زن و بچهاش بستهاند. بحث حق و باطل است. بحث ظلم است.
-شما به عنوان یک دینشناس وقتی ظرایف این کار را می بینید، اصل و چهارچوبش را منطبق بر مبانی دینی می بینید؟
»»من چیزی را ندیدم که منطبق نباشد. باید به دو اصل دقت کرد. اول برابری حق و باطل. هیچوقت در نگاه اسلامی حق و باطل برابر نیستند از لحاظ قدرت. در درون تمام انسانها عقل و طبعشان کمک میکند که به سمت ظلم نروند. یعنی خدا در دل همه یار دارد. درست است که جهل هم در دل همه است. در زرتشت اهورامزدا و اهریمن دست به یقه هستند. برای همین میگوییم ثنویت است. برای همین گاهی این برنده می شود و گاهی آن. در مسیحیت هم خیر و شر مطرح است. در اسلام بحث عقل و جهل مطرح است که امام رحمه الله علیه بحث جنود عقل و جهل را مطرح میکنند، سپاه رحمان و سپاه شیطان. شیطان ضعیف است. انسانها هستند که با اراده و خواستشان به کمک شیطان میآیند. این مفهوم مهم است. وقتی یک بچه ده ساله میآید به این جلسه باید بداند خون بر شمشیر پیروز است. باید آخرش این را بفهمد. اگر نفهمد خون بر شمشیر پیروز است، فقط یک جنگ را روایت کردهایم. باید بفهمد که حق همیشه پیروز است حتی اگر لگدکوب اسبها شود. یعنی اگر صرفاً بیان مظلومیت باشد با شاهنامهخوانی و رستم و سهراب فرقی نمیکند. یکی عاطفه است و یکی فیلم هندی است. آنچه که ثواب و برکت گریه بر سیدالشهداست این است که ما میگوییم:
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود، نور خدا ست
اینجا همه حالشان خوب است...
من آبانماه سال گذشته این تئاتر فوق العاده رو تجربه کردم(نمیشه گفت دیدم چون دیدن بخش کوچکی از اون تجربه بی نظیر بود)
همیشه آرزو میکنم اگر کار ارزشی میکنیم انقدر قوی و محکم و بی شبهه و ازطرف دیگه انقد جذاب که هر کسی با هر سطحی از تفکر و اعتقادات قبولش میکنه و ازش لذت میبره.
هرکی نبینه واقعا نصفه عمرش بر باده!!!
واقعا که این نوشته فراتر از یک مصاحبه بود،
با نظرتون موافقم ، بیان و به تصویر کشیدن تاریخ بطور مستند و صادق و بدور از سرزنش ، ملامت و مقصر گشتن ، بسیار تاثیرگذار است.
استاد شما همیشه طوری از امام خمینی صحبت می کنید که مخاطب متوجه میشود که با یک انسان بسیار بزرگ طرف است و میزان احترام و محبتی که در برابر ایشان می گذارید کاملا قابل درک و انتقال است،...
هربار که شما از امام حرف زدید من امام را بیشتر دوست داشتم.
دو و سه سال گذشته بود که این تئاتر رو دیدم اما هنوزم که هنوز اون فضایی روکه درست کرده بودند ،عطری که اولین صحنه موقع آفرینش انسان توی فضا پخش کرده بودندصدای تیراندازیاو... فراموش نکردم هروقت یادم میفته اون صحنه هارو توی ذهنم مرور میکنم فوق العاده بود تاحالا چنین تئاتری برگزار نشده بودو نشده اما حقیقتا که جنگ در هر زمانی که بوده چقدر وحشت آور بوده آخه با شنیدن صدای تیراندازی میترسیدم چه برسه به قرارگرفتن توی اون موقعیت .