می دانید که جنین 75 درصد وقت خود را -در رحم- در خواب سپری میکند و خوب است بدانید که جنین از هفته ی هفدهم در رحم مادر می تواند خواب ببیند.
بخشی از خواب های آدمی به ترس ها، نگرانی ها و اضطراب های او ارتباط مستقیم دارند که افراد خبره در "تعبیر خواب" و یا "تحلیل روانشناختی خواب" آن را مد نظر قرار می دهند.
ترس از مرگ از شایع ترین ترس هاست و ریشه ی بسیاری از هراس های دیگر آدمی همین ترس است.
ترس های وهم آلود و وسواس گونه نه ثواب و ارزش دینی دارد و نه فایده ای برای دنیای آدمیزاد.
شاید شما هم از مرگ می ترسید.
منظورم از ترس،
ترس از خود مرگ است نه ترس از عذاب الهی به خاطر کاستی ها و گناهان -که در مورد آن هم باورهای درست و نادرست نیاز به تفکیک دارد!-
ترس از خودِ مرگ به نحوی که آزاردهنده باشد ، مخل آسایش باشد و افت عملکرد ایجاد کند و یا افکار و رفتارهای وسواسی روی آن سوار شوند و... مورد بحث است.
این ترس بسیار شایع است و کرارا در مراجعاتم می بینم که افراد مختلف از گروهای مختلف با الفاظ گوناگون از آن شکایت می کنند.
آخرین شب سخنرانیم در اصفهان ، آخرین سوال را در کوچه قائمیه نوجوانی مؤدب در مورد مرگ و عالم بعد ابهاماتی داشت و سوالاتش را پرسید. مشکل در تطبیق نادرست این دنیا و برزخ بود.
برای پاسخ او به ذکر یک مثال در قالب یک داستان کوتاه خیالی اکتفا کردم و بازخورد خوبی را از او و اطرافیانی که شنیدند دریافت کردم. شاید برای شما هم مفید باشد:
اما حکایت :
دو جنین دوقلو با هم درد دل می کردند و با هم گفتگوی آنها را گوش کنیم:
- خواب بدی دیدم.
- چی ؟؟؟
- خواب دیدم هر دو می میریم/
- یعنی چی؟ خدا نکنه.
- یعنی از این دنیا می رویم و همه چیز تمام می شود.
- وای یعنی دیگه در مایع آمنیوتیک شناور نیستیم؟
- درست حدس زدی در هوا خفه می شیم فکرش و بکن هوا !
- ای وای من از مرگ می ترسم. دیگه چی دیدی؟
- این قسمتش هم ترسناکه! در خواب دیدم که همین بند نافم را یک آدم خطرناک با قیچی برید و تازه مادر بی محبت و بی وفای ما هم بعدا ازش تشکر هم می کنه... می میریم غریبانه و بی غمخوار.
- من هم یادم اومد یک بار خواب دیده بودم که بعد از مرگ مجبورمون می کنند با همین دهان باید حرف بزنیم و باید با همین دهان غذا بخوریم (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ.../ سوره یس56)
- پس تو هم اینا رو دیدی ! مرگ خیلی ترسناکه خیلی... اما ميدوني قبل از اينکه با دهنمون چیزی بخوريم چي ميشه؟
- نه؟
- ميزننمون!
- اِ ؟! راست ميگي؟ چرا؟!
- [با طعنه]حتما ميگن برامون لازمه برامون خوبه
- کجاش خوبه؟ اينکه بزنن خوبه؟... حالا کي ميزنه؟
- همون آدم خطرناکه که بند نافمون رو قيچي می کنه! همون!
- و ...
اما جنين ها نمی دانند که تمام شدن زندگی جنینی مرگ تلخ و رنج آوری نیست بلکه یک تولد است و پنجره ای روبه کمال.
زیاد شنیده اید که مرگ و تولد دو روی یک سکههستند و همیشه مرگ مقدم بر حیات است در سوره ی مُلک هم می خوانیم:
خَلَقَ الموتَ و الحیاة...
مرگ هم مقدم ذکر شده و هم مصرّح است که مرگ یک امر وجودیست نه یک امر عدَمی ، پس مرگ شر نیست.
مگر طبیب مهربان [همان آدم خطرناک از منظر جنین] چه می کند؟ جز این که جنين را از دنیایی کوچک جدا می کند دنیایی که در فکر او همه چیز است و پاک و تميز ولي در واقع کوچک است و محدود و ... ،
جنین با يک طناب متوسط 50 سانتی به يک سيستم وابسته و متصل است ، استقلال ندارد و... اون طناب مناسب محيط بزرگ و مسیر رشد و تعالي نیست و...
پس لازمه که جنین تلنگر بخوره ، لازمه که طناب دلبندش رو فراموش کنه
و به زندگی واقعیتر فکر کنه.
و بهتر که نترسه!
به راستی چقدر از تصورات و نگرانی های ما در مورد مرگ ، قبر ، برزخ و قیامت و... از این جنس همین نگرانی های وهم آلود و جاهلانه است؟ در حالی که نترسیدن از مرگ نشانه دوستی با خدا و ایمان است.